آرزوهام برای خودم اینهاست: 


- صبر و تحملم بالا بره و از مسیر هم به اندازه مقصد لذت ببرم. 

- رابطه ام با حنا و همسر خوب باشه. 

- آدم قابل اعتمادی باشم. بخصوص در کار کردن 

- آرامش داشته باشم. با روحیه خوب برم سر کار. مرتب و تمیز. 


* دارم فکر میکنم بگذارم موهای سفیدم کامل در بیاد و رنگشون نکنم. به خودم قول داده بودم که این کار رو نمیکنم چون اون موقع همه فکر خواهند کرد که مادربزرگ حنا هستم. الان چی؟ الان نظرم اینه که باید مرتب برم آرایشگاه و هر سه هفته صد دلاری هزینه کنم. ولی حوصله؛ وقت و هنر اینکه خودم موهام رو رنگ بگذارم رو ندارم. همیشه نتیجه خراب میشه. 

 * دلم میخواد همه وسایل خونه رو بدم بره و یک سری وسایل ساده و تمیز بخرم. همینطور توی یخچال و فریزر و انبار غذا رو خالی کنم. 

* دلم میخواد بتونم از نو شروع کنم. 

آیا تا بحال در جایی کار کردید که همه چیز رو باید شما انجام بدید حتی اگر وظیفه یک بخش دیگه باشه؟ امروز با بخش "مارکتینگ" شرکت دعوام شد.  چرا؟ 

یک کالایی رو در کویت ثبت کردیم و مجوز واردات گرفته. فقط باید به روی کالا  برچسب به زبان عربی بچسبونیم که مشتری گفته خودش انجام میده. فقط استیکرها رو باید ما آماده کنیم و با بار حمل بشه که اونها بتوانند از گمرک ترخیص کنند. من استیکر عربی رو فرستادم به بخش مربوطه بعلاوه اندازه لیبل (که در سامانه خودمارکتینگ هست و بهش دسترسی دارند) و بهشون گفتم میشه سایز استیکر رو جوری کنید که هم خوانا باشه و هم بیشتر از نصف لیبل رو نپوشونه؟ در واقع قسمت انگلیسی زبان بمونه و قسمت فرانسوی لیبل استیکر عربی چسبونده بشه. تعداد استیکر هم هزار تا باشه. 

این ای -میل من از بخش یک به یک بخش دیگه و از اونجا به یک بخش دیگه ارجاع شده. خانم همکارم بهم زنگ زده که درباره پروژه اطلاعات بیشتر بهم بده. دوباره همون چیزهایی که در ای-میل زدم رو براش گفتم. بهم میگه تو باید برای ما سایز دقیق استیکری که میخواهی رو بدی. بهش میگم خوب من سایز دقیق دقیق نمیتونم بدم، چون نمیدونم وقتی شما اندازه فایل مشتری رو تغییر میدید که اندازه نصف لیبل بشه چطور در میاد، ولی خوب سایز لیبل اینه و من میخوام حداکثر نصف لیبل پوشش داده بشه. حالا اگر کمتر شد اشکالی نداره ولی سعی کنیم بیشتر نشه. میگه: نه ما بدون اندازه پرینت کنیم ممکنه مشکل پیش میاد. بهش میگم خوب، پرینت نکنید. اندازه رو بر اساس درخواست من درست کنید، فایل رو بدید من خودم پرینت میگیرم و میرم انبار و روی محصول چک میکنم. میگه خوب الان یک کاغذ خالی رو دستی ببر و ببر چک کن و بعدش اگر خوب شد ما ری-سایز میکنیم. میگم خوب من از کجا بدونم بعد از ری-سایز کردن چقدر خواناست؟ میگه حالا تو اینکار رو انجام بده. ما بخش سرویس هستیم و این کارها در حوزه کار ما نیست. بهش میگم باشه. من فردا شرکت میام و انجام میدم ولی پس چی در حوزه کار شماست؟ من در بخش فروشم. مسلما تعیین اندازه لیبل کالا و یا استیکری که روی اون میره در زمینه کاری من نیست. مشتری من به من یک متن عربی تو مایکروسافت ورد فرستاده و بهم گفته این اطلاعات برچسب بشه بره روی لیبل. من هم به شما که کارتون اینه دارم ارجاع میدم. همه این کارهایی که من به گفته شما باید انجام بدم مثل نحوه درست کردن استیکر که به طراحی و اندازه کالا بخوره در حوزه کار شماست و همه کارهایی که شما از من میخواهید انجام بدم، شما هم میتونید انجام بدید. به هر حال مشکلی نیست. همونطوری که گفتم فردا براتون میفرستم. میگه که: ما تا بحال این کار رو انجام ندادیم و اصلا حوزه کار ما نیست. بهش گفتم که این کار بعد از سه نفر به شما ارجاع شده. اگر کار شما نیست لطفا ای-میل بزن و بگو کار من نیست و اگر میتونی راهنمایی کن که کار کیه؟ میگه: نه اینکه کار ما نباشه ولی ما تا به حال اینکار رو انجام ندادیم. میگم ما هم انجام ندادیم ولی فکر نمیکنم کار خیلی سختی باشه. من دیگه نمیخوام باهات بحث کنم. همونطور که گفتم فردا اطلاعاتی که میخواهی رو برات میفرستم. 


اعصاب واسه آدم نمیگذارن ها!

دخترک مهربون من

سرکار هستم و سرم خیلی شلوغه. ولی این چند خط رو بنویسم که بمونه به یادگار که دخترکم چه قلب مهربونی داره: 


حنا از دیروز مریضه. سرفه و تب. دیشب براش سوپ درست کردم و تو رختخواب بهش سوپ میدادم که گفت: 

Mommy, if you get sick or have headache, I can feed you soup just like this. 


خیلی شکرگزار قلب مهربونش هستم. 

خدایا به من رحمتی کن، لطفی کن و حافظه ام رو بهم برگردون. خدایا مستاصل هستم و عاجز و خسته. خسته از همه اشتباهات و ناکامی ها. خسته از این ذهنی که یاریم نمیکنه در زندگی روزمره. خدایا رحمتی کن و روزگار من رو بهبود بده. ببین که چقدر ناتوانم و رحمتی کن. 

فردا رو آف گرفتم. فکر اینکه یک روز دیگه بشینم جلوی مانیتور شرکت و با خودم بجنگم تا حواسم جمع بشه داشت دیوونه ام میکردم. مغزم تعطیله. اونقدر تعطیل که حتی دلم نمیخواد فیلم نگاه کنم یا تو اینترنت بچرخم. میرم بخوابم. کاش پول داشتم و لازم نبود دیگه کار کنم.