چیزی به اتمام کورس درسیم نمونده. یعنی همه کلاسها تموم شدن و همه تکالیف انجام شدند. فقط یک وبینار مونده که دوشنبه هفته بعد برگزار میشه. راستش فکر میکردم غیر از اون تکلیفی که ذکرش رفته بود، یک تکلیف سخت دیگه در آخر انتظارمون رو میکشه و یک جورهایی ذوقش رو داشتم. یعنی انتظار داشتم که در پایان بخوان یک پردازش داده درست و حسابی انجام بدیم و یک نتیجه‌گیری بکنیم که چیزهایی که یادگرفتیم رو بسنجه. ولی خیلی تو ذوقم خورد که تکلیف آخر خیلی ساده بود و فقط بررسی یک کیس بود که بگیم چه اشتباهاتی انجام دادند و کجاها رو غلط رفتند. محاسبه و .. اینها هم نداشت. من اصولاً از اونها هستم که خوشم میاد مسائل پیچیده بهم بدن و بخوام ساعتها روی پردازش داده کار و نتیجه‌گیری کار کنم. اینه که خیلی ناراحت شدم که اون بخش به چالش کشیدن تو این کورس نبود. 

البته یک چیزی هم که متوجه شدم درباره خودم این بود که من در فهم داده خوب هستم ولی در توضیح آموخته‌هام و عرضه اونها اصلا خوب نیستم. مثلاً در همین تکلیف آخر من پنچ- شیش تا نکته رو به ترتیب در چند خط نوشتم. خیلی از دانشجوها یک پرزنتیشن قشنگ با فونتهای مختلف و کلی توضیح ارائه دادن. جالبیش اینه که نوشته من بر اساس گفته استادم همه اون مواردی که باید رو در نظر گرفته. حتی یک نکته هست که فقط من و یک نفر دیگه راجع بهش صحبت کردیم که بقیه جا انداختند. ولی در کل نحوه ارائه همکلاسیهام بسیار حرفه‌ای تر به نظر میاد. نوع لغاتی که استفاده کردن، نوع ارائه مطلبشون و .... خیلی خوبه. باید روی این موضوع کار کنم. 


حالا در فکرم که یک کورس دیگه بردارم. فکر میکنم شاید چندتا کورس مجانی و یا با هزینه کمتر تو Udemy  یا  Coursera بردارم. هنوز نمیدونم برای ام-بی-ای اپلای کنم یا نه. راستش دلم میخواد اپلای کنم ولی از هزینه زیادش میترسم. دانشگاههای ارزونتر هستند البته. مثلاً دانشگاه فردیرکتون MBA  کاملا آنلاین ارایه میده که خیلی ارزونتر هم هست ولی واقعاً تو رنکینگ MBA ها اسمی ازش نیست و تا جایی که من شنیدم برای MBA خیلی مهمه که از کدوم دانشگاه مدرک گرفته باشی و حتی میزان حقوقت هم بر اساس دانشگاهی که ازش فارغ التحصیل شدی فرق میکنه. 


تازگیها فکر میکنم اگر یک روزی لاتاری بردم میریم و نقاط مختلف دنیا زندگی میکنیم. مثلاً چند سال در اروپا ساکن میشیم مثلا در فرانسه که حنا حسابی فرانسوی یاد بگیره و در این مدت هم تمام اروپا رو میگردیم. مثلاً فکرش رو بکن تابستون یک خونه بزرگ در یک شهر ساحلی در ایتالیا یا اسپانیا اجاره کنی و همه فامیل هم در اون مدت بیان و بهت سربزنن و چند وقتی بمونن.... 

دیت نایتز

با همسر تازگیها یک رسم جدید شروع کردیم و اون هم اینه که شبهایی رو اختصاص میدیم که با هم وقت بگذرونیم.دیت نایتها بدون گوشی و بدون تلویزیون. در واقع اولین بار برای ولنتاین این کار رو کردیم (هر چند همیشه حرفش رو میزدیم) و بعد دیدیم که چقدر خوش گذشت و قرار گذاشتیم هر دو /سه هفته یکبار اینکار رو انجام بدیم. 

برای ولنتاین: انواع و اقسام پنیرها گرفتیم با کرکر و شراب. چراغها رو خاموش کردیم، شمع روشن کردیم و موزیک گذاشتیم و درباره روزهای آشناییمون حرف زدیم. از اولین باری که همدیگر رو دیدیم، تا وقتی که جیسون من رو دعوت کرد بیرون، اولین باری که همدیگر رو بوسیدیم و .. 

دیت دوم: یک ظرف بزرگ ناچوز درست کردیم (چیپس ذرت، پنیر, پیازچه, فلفل تند حلقه شده, زیتون حلقه شده و گوشت استیک پخته شده و خرد شده)، آبجو سرد هم در یخچال. کلی خوردیم و Scrabble  بازی کردیم و خیلی خندیدیم.

یک سری کار هم با هم میکنیم که دیت نایت نیستند ولی با هم انجامشون میدیم و خوب هستند:  

یک کورس مجانی هم در کورسرا (Coursera) برداشتیم راجع به فرزندداری که با هم هر یک شب در میون نیم ساعت تا چهل و پنج دقیقه وقت میگذاریم و گوش میدیم. کورس مال بخش روانپزشکی دانشگاه Yale  هست. 

با هم داریم مستند Allan vs. Farraw رو نگاه میکنیم که راجع به وودی آلن و ادعاهایی راجع به کودک آزاری و .. اون وجود داره. بعدش هم البته درباره همه چیزهایی که دیدیم بحث میکنیم. مستند چهار قسمتی هست که فعلاً فقط دو قسمتش اکران شده. البته هنوز کامل مجاب نشدم که آزارجنسی که به دخترخوانده کوچکترش انجام داده صحت داشته باشه. قسمت اول کاملاً مجاب بودم ولی بعد از دیدن سری اتفاقاتی که افتاده، یک کم مشکوک شدم. به نظر من در اینکه وودی آلن به دخترهای خیلی کم سن و سال تر از خودش علاقه داشته و اینکه این علاقه به نظرم تا حد خیلی زیادی غیرطبیعی هست اصلاً شکی نیست. مثلا همین ازدواجش با دخترخوانده‌اش که فکر کنم چهل سالی کوچکتر از خودش هست شاهد این مدعاست.به نظرتون یک مرد شصت و خرده‌ای ساله چه حرف مشترکی با یک دخترک نوزده ساله داره؟ به نظرم جدا از قسمت جدی قضیه، یک میل شدید به کنترل و پرستیده شدن در چنین رابطه‌ای هست. مستند اعصاب خرد کن هست البته و راستش شخصیت غیر سینمایی وودی آلن برای من خیلی جذاب نبود از اول و بعد از دیدن این مستند کمتر هم جذاب شد.


- احساس میکنم رابطه‌ام با جی بعد از این دیتها یک جور خیلی خوبی شده. به هم احساس نزدیکی بیشتری داریم. با هم بیشتر حرف میزنیم و تعامل داریم و کلاً خیلی بهمون کمک کرده. خلاصه که اگر حال دلتون با پارتنرتون خوب نیست، یا دلتون میخواد بهتر باشه، بهتون توصیه میکنم شبهایی رو فقط برای خودتون دونفر اختصاص بدید؛ با هم بشینید و خاطرات خوبی که با هم دارید مرور کنید. از آرزوهای آینده تون حرف بزنید (اگر استرس زا نیستند البته.) با هم برقصید و شاد باشید. به وقتی که میگذارید می‌ارزه. 

- کورس درسیم خیلی داره جالب میشه. الان به بحثهایی مثل تصمیم گیری و ... رسیدیم که خیلی به درد کارم میخوره و کلی ابزار جدید یاد گرفتم در راستای بهبود کارم. 

- اون امتحانی که گفتم نتیجه‌اش اومد و خیلی خوب بود. مدرس نوشته بود که پروژه‌ای که طراحی کردم خیلی کامل هست و تمام نکاتی که باید توش رعایت میکردم، رعایت شده. نمره کامل هم ازش گرفتم و خوشحالم. 

- با خودم عهد کردم که کرمهای شب و روزم رو مرتب بزنم و الان چند روزه که اینکار رو بدون هیچ توقفی انجام دادم. این نکاتی هست که باید یادم باشه: 

1- به صدای سرزنشگر درونم که میگه" این که کار مهمی نیست و فکر نکن داری شاهکار میکنی" گوش ندم و بدونم هر قدمی هرچند کوچک در راستای ایجاد عادات خوب موثر هست. اتفاقاً باید یادآوری هم بکنم که باید از آسون شروع کرد، باید از چیزی شروع کرد که شانس موفقیت توش زیاد هست. 

2- به اون بخش ذهنم هم که میگه "حالا که این رو شروع کردی، بیا این یکی کار دیگه هم رو بکن مثلاً مرتب ورزش کن و یا رژیم بگیر" هم بگم که صبر کنه تا یک عادت تشکیل و نهادینه بشه تا بره سراغ چالش بعدی. شروع چند تغییر همزمان ممکنه اثر منفی داشته باشه. 

- دیگه اینکه باید برم درباره نحوه اضافه کردن مواد غذایی به رژیم غذایی جوجه تحقیق کنم. چیزی به شش ماهگیش نمونده و من هیچی راجع به اینکه چطوری باید شروع کنم نمیدونم. 


-روز و شب خوبی داشته باشید.