!DO BETTER






به دور از این جهان..

جسمی و روحی مریضم. پنجشنبه و جمعه موندم خونه که به کارهای عقب مونده برسم و هیچ کارنکردم. مطلقا هیچ کاری نکردم. شنبه هم فقط به بردن حنا به کلاسش، رفتن به مال و خرید چرت و پرت گذشت. شبش هم رفتیم مهمونی سالانه کریسمس خونه دبی دوستم که میتونم بگم حتی یک صحبت درست و حسابی هم با کسی نداشتم و اسم خیلی ها یادم نمیومد. مثلا خواهر دبی رو من سالهاست که میبینم ولی اصلا اسمش رو نمیدونم و فقط میدونم خواهر دبی هست. یکشنبه مدام سردرد داشتم که صبح تبدیل شد به حالت تهوع و لرز. دیگه همه روز رو خوابیدم. وقتی میگم خوابیدم یعنی واقعا خوابیدم. حتی موبایلم رو فقط دو یا سه بار برای پیامها چک کردم و لاغیر. یعنی در این سه روز گذشته من موبایل رو شارژ نکردم و هنوز 79 درصد شارژ داره. واقعا انقدر داخلی با خودم در تنش هستم که تحمل استرسهای خارجی رو ندارم. اگر یک چوب جادو داشتم خودم رو میبردم به یک کلبه جنگلی کوچیک تو یک جای برفی. با شومینه چوبی. صبحهای آروم و بی دغدغه. با آرامش غذا پختن و جمع کردن و کتاب خوندن و پیاده روی های روزانه. چند تا دوست خوب در کلبه های مجاور که شب ها بشینی کنار آتیش و باهاشون حرفهای خوب و عمیق بزنی. به دور از این جهان و هیاهوی خوب و بدش... 

بیکار!!!

گاهی میخوام از دست مدیرم فریاد بکشم و سر به کوه و بیابون بگذارم. مگه میشه آدم گاهی انقدر رو مخ باشه. هی الکی به مشتری قولی میده که تصمیمی بر عملی کردنش هم نداره. خوب بابا جون، چرا برای خودت و من دردسر درست میکنی. صاف و صادق بهشون بگو نمیتونی اون چیزی که میخوان رو عملی کنی. هی قول میدی که باشه بررسی میکنی و باعث میشی در شش ماه گذشته من یک رپورت رو ده بار برات مرور کنم و بفرستم که بررسی کنی و باز هم دست نمیکشی؟!!! آخه مگه بیکاری.. 

از اینکه هوش مصنوعی داره جای خیلی از کارها رو میگیره هم ترسناک و هم جالبه. گاهی نگران آینده هستم و اینکه مثلا برای نسل حنا چه کارهایی باقی خواهد موند. به نظرم کارهایی مثل پزشکی و پرستاری و کارهای فنی حرفه ای در خطر نیستند ولی بقیه کارها چقدر در امان خواهند بود خدا میدونه. 

یک چیزی که ترسناکه اینه که آدم دیگه نمیدونه چند درصد چیزهایی که در اینترنت میبینه واقعی هستند و چقدرشون با هوش مصنوعی درست شدن! واقعیت اینه که آدم دیگه نمیتونه به چشمهاش هم اطمینان بکنه!

ای مغز آشفته، چه چیزی تو رو آرام خواهد کرد؟

تو مغزم هیچی نیست. مطلقا هیچی. کلی کار هست ولی به هیچکدامشون فکر نمیکنم. در عوض فقط میخوابم یا سریال نگاه میکنم. کارهاهم فقط روی هم تلنبار میشه: 


تو خونه: 

- خرید ماشین جدید

- خیلی مهم: درست کردن کارسیت حنا

- خیلی مهم: گرفتن مجوز سفر برای مامانم که تاریخ کارت اقامت دائمش منقضی شده

-خیلی مهم:  تموم کردن مالیات جیسون با یک سال تاخیر! 

- خرید کادوهای کریسمس برای فامیل و معلمهای حنا 

- خرید تخت تازه برای حنا

- تمیزکاری خونه و کم کردن وسایل اضافی --برای هزارمین بار

- آماده کردن اتاق طبقه همکف برای مامان

- خرید کادوی تولد چهل سالگی دخترخاله



سرکار: 

- آماده شدن برای نمایشگاه دوبی 

- ثبت محصولات در قطر؛ امارات؛ عراق ؛ کویت

- فروش آنلاین (آمازون؛ کوپانگ و کلی پلتفرم دیگه)

- ثبت دومینهای شرکت در کشورهای مختلف

- ثبت مالکیت تجاری برندهامون در کشورهای مختلف

- خیلی مهم: تعیین هدفهای فروش برای مشتریان مختلف برای سال 2026 و بودجه بندی- دیدار با آقای رئیس در این زمینه هفته آینده. 

- خیلی مهم: تعیین عناوین شغلی و تقسیم کار برای اون عناوین و عرضه اونها برای آقای رئیس 

-  دیدار با گروه کنترل کیفی کیفیت درباره ثبت محصول در چندین کشور آمریکای جنوبی 

- حمل کالاهای آماده شده. 

- مهم: راه اندازی آسانا برای پیگیری پروژه های ایجاد لیبل محصولات


الان چی کار باید کنم؟  

- بررسی پنجاه و نه ای-میل نخونده

- آماده کردن نمونه برای ثبت محصولات در امارات و قطر

- آماده کردن مدارک برای چند کالای آماده حمل

- کار کردن روی ثبت دومینهای شرکت