روز یکشنبه است. من و حنا خونه هستیم و همسر رفته اورژانس  چون انگشتش باد کرده. حنا داره بازی میکنه و هر چند دقیقه من رو  از جام بلند میکنه چون مثلا تو گل گیر افتادن و من باید برم نجاتش بدم. این مدتی که ننوشتم، کار خاصی نکردم. تنها کار مفیدی که انجام دادن فایل کردن مالیتهاست و خریدهای کریسمس. توی سرم یک خالی بزرگ هست که نمیدونم چکارش کنم. امروز هم شاید بهترین روز نیست برای نوشتن. دیروز و دیشب سیزده/چهارده ساعت خوابیدم.ولی دیگه بالاخره باید این طلسم رو بشکنم. واقعیت اینه که خیلی داغون هستم. با علت و بی علت. ولی سعی میکنم سرپا باشم چون دخترکم بهم نیاز داره. میدونم که اوضاع بهتر میشه و من دارم همه چیز رو بزرگ میکنم. فقط باید امیدوار باشم. باید کوچکترین دلخوشی ها رو جشن بگیرم و بزرگ کنم. آخرین چیزی که میخوام اینه که حنا اینطوری  مثل ما کم انرژی باشه.. 

نظرات 2 + ارسال نظر
صحرا چهارشنبه 22 آذر 1402 ساعت 00:14

سلام ترنج جان، من خود دو سال پیشم رو توی خیلی از پستهات میبینم. رفتن پیش تراپیست میتونه کمکت کنه ریشه ی اضطرابتو پیدا کنی. من تازگیها شروع کردم و فقط حرف زدن برای کسی که قضاوتم نمیکنه یه بار بزرگ رو از روی شونه هام برداشته، میدونم باره هنوز اونجا هست و جایی نرفته ولی حداقل یاد گرفتم میتونم گاهی بذارمش زمین و استراحت کنم

ممنون از نظرت صحرای عزیز. باید تراپی رو شروع کنم ولی دفعه پیش خیلی خسته شدم از تکرار مکررات.

زری.. دوشنبه 20 آذر 1402 ساعت 02:26 http://maneveshteh.blog.ir

سلام، واااای خیلی کار بزرگیه اون فایل کردن مالیاتها، برای من همیشه هی به تعویق انداختن داره. در ضمن تو این کارها را در کنار بقیه کارهای یومیه ات کرده ای. من هم این مدت نسبتا زیاد میخوابیدم و خودم هم میدونستم این خوابیدن برای این هست که غیرمفید بودنِ زمان بیداری را سرپوش بذارم. البته هنوز هم همینم. نگم برات که سه هفته هست کلی وسایل کمد روی تخت بود و جمع نمیکردم و بین اونها میخوابیدیم !!! میدونم باور کردنی نیست! الان یکی دو روزی هست یه کم بهترم.

. کلا من خیلی احساس ناکارآمدی میکنم ولی خوبه که آدم بدونه تنها نیست و همه یک جورهایی با یک چیز سر و کله میزنیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد