چرا؟

چرا من این آدمی هستم که هستم؟ چرا اصلا تمرکز ندارم؟ چرا در کارم اینقدر بد و عقب هستم و هیچ انگیزه‌ای هم براش ندارم؟ چرا فقط در وجودم اضطراب و ترس هست ولی این ترس اصلا کافی نیست که کاری انجام بدم؟ چرا دلم میخواد مدام بخوابم؟ چرا مدام گرسنه ام؟ چرا همش تپش قلب دارم؟ چرا مدام تصمیم میگرم و اجرا نمیکنم؟ چرا کافی نیستم؟ چرا اینقدر اعصابم خرده؟ چرا نمیتونم کار کنم؟ چرا زندگیم، فکرم و روزگارم اینقدر آشفته است؟ چرا مدام فکر میکنم باید خودم رو از اول اختراع کنم؟ چرا نمیتونم خودم رو دوست داشته باشم؟ چرا همه زندگیم همیشه اینطوری هستم؟ چرا انقدر بالا و پایین میشم؟ چرا نمیتونم یک متوسط دایمی باشم؟ 

نظرات 7 + ارسال نظر
مانی یکشنبه 27 فروردین 1402 ساعت 09:15

ترنج جان
Welcome to Homo sapiens
همه ما کم و بیش، در زمان هایی این حس ها را تجربه می کنیم، چون ادم هستیم.
مهم این است که دنبال راه حل هستی و حتما پیدا خواهی کرد.

ممنون مانی عزیز. درسته. همه ما آدمیم و به نوعی درگیر همین موضوعات...

صحرا جمعه 25 فروردین 1402 ساعت 03:22 http://Sahra95.blogsky.com

ترنج جان دارویی که استفاده میکردی کمک نمیکنه؟ اینها علامت anxiety هست و جدا از تراپی که خط اول درمان هست SSRI برای طولانی مدت راهکار درمانش هست و چون ۱ تا ۲ ماه طول میکشه اثرش رو ببینی معمولا دکترها آرامبخش کنارش تجویز میکنن.

صحرا جون، دکترم وقتی عوض کرد به سیپرالکس اول خیلی خوب بود. بعد برگشتم سر جای اولم. کلی هم وزن اضافه کردم در دو ماه که فکر کنم از عوارضش باشه. من خودم حسم بهم میگه Adult ADHD دارم. حالا با یک مرکز تماس گرفتم ببینم تشخیصم درسته یا نه. ولی خیلی چیزهایی که به ADHD نسبت میدن در مورد من صادقه. کلا Executive Function در من خیلی ضعیفه.

زری.. چهارشنبه 23 فروردین 1402 ساعت 21:33 http://maneveshteh.blog.ir

من هم همینم، اتفاقا الان داشتم تو یه وبلاگ دیگه زیر پست دوستی که مطلبی مرتبط با این داشت، همینها را اعتراف میکردم که دلیلش اینه من خوشحالی ام را منوط کرده ام به رسیدن هدفهای گنده و دور از دسترس درحالیکه دارم میفهمم اصلا همینکه من آدمی هستم که همچین هدفهایی برای خودم دارم قابل تحسینم :)) ترنج بیا یه کم با خودمون مهربونتر باشیم، خودمون را بخاطر اینکه دلمون میخواد پیشرفت کنیم هم تحسین کنیم، بعد بمرور برای هر کاری که در راستای این پیشرفتمون انجام میدیم از خودمون تقدیر کنیم و اگر کم کاری کردیم خدمون را تحقیر نکنیم بلکه ببینیم چرا اینطوری شد و سعی کنیم علتهاش را برطرف کنیم.

مرسی زری جون. به نظر من که تو یک دختر خیلی موفق و با پشتکار هستی. من فکر میکنم اگر مثل تو با لیاقت بودم، بهتر بودم. اما خودم نمیدونم. خیلی از عدم تمرکز در عذاب هستم.

limoo torsh چهارشنبه 23 فروردین 1402 ساعت 11:00

من هر وقت رژیمم رو میشکنم همه این چراها میاد تو ذهنم

هاها. من رژیم یکی از هزاران مواقعی هست که این چراها میاد تو ذهنم

کامشین چهارشنبه 23 فروردین 1402 ساعت 10:53

من همیشه اینجوری بودم اما از وقتی تیروئیدم ترکید و مرد بدتر شدم.
نگران نباش. تنها نیستی.

مرسی کامشین عزیز. کاش میشد جور دیگری باشیم.
راستی کامشین اگر صلاح دونستی ممنون میشم رمز بلاگت رو به من هم بدی.

رضوان چهارشنبه 23 فروردین 1402 ساعت 08:34 http://nachagh.blogsky.com

من هم هستم.ایدآل های دور از دسترس انتخاب کرده ایم

شما که ماهید رضوان عزیز. درسته ایده آل های دور از دسترس انتخاب کردیم.

آبی سه‌شنبه 22 فروردین 1402 ساعت 21:05

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد