از کجا بنویسم. یکی اینکه بالاخره کارهای مالیات انجام شد و شنبه قراره برم از حسابدار بگیرم. خوشبختانه چون امسال پول خوبی به حساب بازنشستگی واریز کردیم، هر دو یک مقدار از مالیاتهای پرداختی رو پس میگیریم. البته حسابدار محترم هشتصد و پنجاه دلار ناقابل بابت پرکردن فرمهای مالیات شارژ کرد که البته چون امسال خیلی مورد مالیاتی داشتیم اوکی هست. از سال بعد دوباره خودم فرمها رو پر میکنم. ماشین لباسشویی مستاجر هم که خراب شده بود، تکنسین اومد و درست کرد و اون هم یک هزینه اضافی رو دستمون گذاشت ولی خوبیش اینه که فعلا درست شده و مجبور نشدیم که بریم جدیدش رو بخریم. 

امروز و دیروز همت کردم و با اینکه حسابی تنبلی میکردم، رفتم پیاده‌روی. البته خیلی زیاد نه ولی باز هم از هیچی بهتره. هوا این روزها خیلی خوبه و اصولاً باید انگیزه بیشتری برای بیرون رفتن داشته باشم ولی عصرها خسته میشم و بیشتر دلم میخواد بخوابم. دیروز همت کردم و برای ناهار خورش بادمجان درست کردم که به خودم خیلی مزه داد. 

از نحوه کارم اصلاً راضی نیستم و کلاً تمرکز چندانی ندارم. نمیدونم چرا. فکر میکنم یک قسمتش مربوط باشه به خستگی چون شبها خوب نمیخوابم ولی درنهایت باید وظایفی که بهم محول شده رو خوب انجام بدم و اصلاً نمیدونم چرا وجدان کاری ندارم. همش به خودم میگم صبح به موقع بیدار شو و سر موقع مشغول کار باش. سعی کن هی وسطها بلند نشی ولی کلاً تمرکز نمیکنم و وسطها هی سرمیزنم به فضای مجازی و ... 

فکر کنم باید بیشتر خودم رو مجبور کنم به انجام کارها. مثلاً مجبور کنم به خوب کار کردن و یا مجبور کنم به پیاده‌روی. احساسات آدم کلاً چیز مزخرفی هستند که جلوی کارهای مثبتی که آدم باید انجام بده رو میگیرند. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد