امروز به یمن بارون همه برفهای چند روز گذشته آب شدند. چند روز قبل آزمایش دوم بتا هم دادم و نتیجه خوب بود و از این بابت خیلی خوشحالم. البته دیروز و امروز خیلی کار کردم و الان کمی در پایین شکمم درد دارم. امیدوارم که مورد جدیی نباشه. همش به خودم میگم چرا با توجه به شرایطیم هنوز کارهایی میکنم که ممکنه کمی خطرناک باشند مثل پارو کردن و یا اجسام سنگین بلند کردن. مثلاً یک علتش اینه که نمیخوام آدم لوسی به نظر بیام بخصوص درمقابل جیسون. نمیخوام فکر کنه که دارم از بارداری برای لوس شدن و کاری انجام ندادن،  سوء‌استفاده میکنم. بعد گاهی فکر میکنم همین نشون میده که شاید مادر خوبی نیستم. به نظرم فارق از چیزی که جیسون و  یا هرکس دیگری فکر میکنه، مهمترین وظیفه من نگهداری از خودم و بچه توی دلم هست. و باید قوی باشم و هرکاری که صلاح میدونم رو انجام بدم و اهمیت ندم که دیگران چی فکرمیکنند. مثلاً دیگه اجسام سنگین برندارم و مثل دیروز که چهار-پنج ساعتی انباری تمیز کردم کارهای سنگین و طولانی مدت انجام ندم. یک کاری هم که باید مرتب انجام بدم پیاده‌روی هست. فقط نمیدونم پیاده‌روی در محله ما که خیلی سربالایی و سرپایینی داره اوکی هست یا که باید برم یک محل صاف و کم شیب پیدا کنم. 


تهوع کلاً ندارم. فقط گاهی بعد از ظهرها کمی احساس تهوع و سرگیجه دارم و خودم فکر میکنم شاید علتش تلقین باشه. شاید هم نه. فعلاً ویار هم اونطوری که همه میگن از چیز بدشون میاد یا خوششون میاد هم ندارم. البته دلم پرتقال و چیزهای شور مثل خیارشور و .. میخواد ولی باز اون هم میتونه از اثرات تلقین باشه. متاسفانه خوابم خیلی کمه و باید سعی کنم که اون رو بهتر کنم. از وقتی فلفل رو آوردیم ساعت خواب و کیفیت خواب من بدتر و بدتر شده. مثلاً قبلا ساعت خوابم 7 ساعت بود و کیفیت خوابم هم خوب بود. الان ساعت خوابم رسیده به پنج‌ونیم ساعت با کیفیت خواب متوسط. البته راه‌حلش هم این هست که بگذارم فلفل بیرون بخوابه ولی دلم براش میسوزه و فکر میکنم خیلی کوچیکه که بخواد شب تنها بخوابه (هرچند که میدونم این احساسه و واقعی نیست). 


گاهی فکر میکنم شاید زیادی به فلفل وابسته میشم و یا نوع وابستگیم به فلفل طبیعی و معقول نیست. احساسم اینه که بعد از اومدن فلفل، ما یک خانواده شدیم. احساس میکنم حضور فلفل یک بخش از وجودم رو کامل کرده. نمیدونم آیا محبت انسان به بچه‌اش چیزی متفاوت از محبتی هست که به حیوون خونگیش داره؟ یعنی مثلاً  اینقدری که من فلفل رو دوست دارم، آیا وقتی فرزند خودم رو داشته باشم آیا محبت خیلی بیشتری رو در قلبم حس خواهم کرد؟ 


امروز داشتم به پُر بودن زندگی فکر میکردم. اینکه وقتی زندگی آدم پُره دردسرهاش هم بیشتره. کلی وظیفه و کار و چیزی یاد گرفتن و ... ولی در عین حال لذت زندگی هم زیاده. وقتی زندگی آدم پره، شاید وقت کمتری داره برای خوابیدن یا فیلم دیدن یا هر چیزی از این قبیل. اما یک جورهایی لذتش هم بیشتره. البته الان که فکر میکنم باید یک هماهنگی و اعتدالی بین پری زندگی و قسمتهای خالی زندگی وجود داشته باشه. زندگی باید اونقدری پر باشه که آدم بتونه وقتی خالی هم داشته باشه که بشینه و به پری زندگیش فکر کنه و لبخند بزنه. زندگی آدم باید اونقدر پر باشه که آدم وقت خالی داشته باشه برای لذت بردن از پری زندگیش.


الان که این یادداشت رو مینوسم ساعت ده,‌وبیست دقیقه روز یکشنبه است. من روی مبل کنار شومینه نشستم. فلفل که کنار من خوابش برده بود، بیدار شده و داره از سرو کول من بالا میره و سعی میکنه که خودش رو به لپ‌تاپ برسونه. من هم در حال تایپ کردن دارم تقلا میکنم که نگذارم به صفحه مانیتور یا کی برد دست بزنه. تا جنگ مغلوبه نشده و همه این نوشته‌ها باد هوا نشده من برم. 


تا دفعه بعد و یک نوشته بعد، فعلاً خدا نگهدار. 

نظرات 7 + ارسال نظر
بلاگر پنج‌شنبه 3 بهمن 1398 ساعت 09:17 http://tosan35.blogsky.com

بچه هامونو دوست داریم چون فیزیکی هم حساب کنیم با اونا جاودانه میشیم ، میدونیم که یه سلول ما تو وجود فرزندانمون و بچه های آنها همیشه ماندگار خواهد بود.

دوست داشتن بچه هایی که به فرزندخواندگی قبول کردیم چی؟ شاید بیشتر از ژنتیک باشه.

سهیلا پنج‌شنبه 3 بهمن 1398 ساعت 00:45 http://Nanehadi.blogsky.com

سلام.مبارکت باشه.خیلی مراقب خودت باش.اگر الان خودت رو لوس نکنی کی بکنی؟

مرسی.

اعظم 46 چهارشنبه 2 بهمن 1398 ساعت 06:43

مبارک باشه قدمش خیر باشه

مرسی. امیدوارم که واقعا به اون مرحله برسه.

ترانه دوشنبه 30 دی 1398 ساعت 19:14 http://taraaaneh.blogsky.com

اون شوهرته پدر بچه تو هست. معلومه که باید خودت رو براش لوس کنی مخصوصا توی این دوران. ببین هرچقدر که تو خودت رو بیشتر لوس کنی اون بیشتر برات ارزش قایله. بعد هم اصلا لوس کردن نیست لازمه که استراحت و احتیاط کنی.
مواظب خودت بیشتر باش.

مرسی ترانه جون. کلا باید باهاش صحبت کنم. شاید همه اینها در مغز منه.

مبینا دوشنبه 30 دی 1398 ساعت 08:21

ترنج جون قربونت برم این قوی بازیا چیه در میاری مراقب خودت باش و مراعات کن .مطمئنم جیسونم بیشتر از قبل شرایطت رو درک می کنه . ویار از هفته ۸ شروع میشه اوایل بیشتر یه دردی مث درد پریود اذیت کننده هست و بیحالی شدید .

مرسی. دیشب با جیسون هم حرف زدم و گفتم که میخوام احتیاط کنم. خوب شد که این درد مثل پریود رو گفتی. چون بعضی وقتها اینطور حسی دارم و خیلی میترسم که یک دفعه واقعاً پریود شم.

Zari دوشنبه 30 دی 1398 ساعت 08:02 http://maneveshteh.Blog.ir

بله خانم این کارها خیلی تاثیر داره، خواهش میکنم مراقب خودت باش. ببین من بچه ی اولم سقط شد دلیلش همین فعالیت ها بود و دقیقا فکر میکردم من که میتونم :( این تجربه های زنی هست که سه بار زایمان طبیعی کرده؛)) میخوام بگم اصلا اصلا خود لوس کنی نیست بلکه اتفاقا مراقبت لازمه، من بارداری دومم همراه شد با دفاع از پایان نامه ام، نمیدونم دانشگاه شهید بهشتی را دیدی؟ کلی سر بالایی داره و هب دانشکده ی ما هم اون آخر هست خلاصه خواهر بعد از دفاع تا آخر بارداری مجبور شدم استراحت باشم و بماند استرس ها و بیمارستان و .... ترنج جان من بهت نمیگم ماده ی غذایی خاصی بخوری اما در مورد فعالیت بدنی طولانی و پله و سربالایی سرپایینی و بلند کردن بار به شدت بهت تاکید میکنم لطفا مراقب باش و اصلا دست کم نگیر. من دقیقا یکبار همین اشتباه را کردم و بارداری اولم منجر به سقط شد... لطفا مراقب باش و فعالیت هات را محدود کن. در ضمن بنظرم زود هست که بیفتی روی پیاده روی کن! چه عجله ای داری ؟ خیلی این شعارهایی که میگه بارداری بیماری نیست را جدی نگیر؛))

مرسی از راهنماییت. با توجه به سنم هم بهتره بیشتر احتیاط کنم.

لاندا دوشنبه 30 دی 1398 ساعت 03:37

خب من تا حالا مامان نشدم ولی بنظرم فقط همین 9 ماه رو تو زندگی فرصت داریم که خودمونو لوس کنیم. پس لوس کن خودتو. حیفه
جدای از این، بنظرم واقعا برای بچه، خصوصا این روزای اول و ماه های اول، کار سنگین اصلا خوب نیست.
کلا این مدت زیاد استراحت کن لطفا

راست میگی. ولی کلا نمیدونم چقدر نازم خریدار داشته باشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد