امروز روز نسبتا خوبی بود. صبح ساعت 9:15 از خواب بیدار شدم و تا حد زیادی کسل و خواب آلود بودم. اما هرطور که بود خودم رو از رختخواب کشیدم بیرون. پرده ها رو کنار زدم، پنجره رو باز کردم و کمی نرمش کردم. طوری که تقریباً عرقم در اومد و ضربان قلبم کمی بیشتر شد. بعد از صبحانه بالاخره مامان و بابا رو بردم که عکس برای کارت بیمه بگیرن و از اونجا هم رفتیم خرید و بعد هم در تیم هورتونز ناهار خوردیم. تقریباً ساعت 4 برگشتیم خونه. بعد از جابجایی خریدها با بابا رفتیم به مرکز تفریحات اینجا تا برنامه کلاسهای مختلف رو بگیریم. عصر تقریبا" خوندن کتاب چگونه عادتهای بد خودمان رو تغییر بدهیم رو تمام کردم. چیزهای نسبتا خوبی از کتاب یاد گرفتم. البته باید شروع کنم به ثبت وقایع اونطوری که کتاب میخواد اما میخوام الان افکار و برداشتهای خودم رو بنویسم: 

1- به نظر دیگران راجع به اینکه چقدر و در چه مدت باید تغییر کنم اهمیت نخواهم داد. 

2- اهدافی که برای تغییر تعیین میکنم باید بر اساس گذشته خودم و توانایی های خودم باشه نه اون چیزی که انتظار میره و کاری که کس دیگری انجام داده. 

3- باید مسوولیت افکار و اعمالم رو بپذیرم. 

4- میخواهم با افراد مختلف رو راست باشم و افکار و نظراتم رو مستقیم بیان کنم هرچند که منتهی به دلخوری بشه. 

5- باید سعی کنم ترسها و توقعاتم رو مدیریت کنم. 

مهمتر از همه اینکه: من موجود تنبلی نیستم. فقط عادت کردم به تنبل بودن و یکجا نشستن و کارها رو عقب انداختن. و این فقط و فقط یک عادته مثل همه عادتهای دیگه. و عادت رو میشه تغییر داد. من توانایی و خواست و اراده این رو دارم که زندگیم رو بهتر کنم. 


شب هم قبل از خواب کمی ورزش کردم و بعد با همسر کمی حرف زدیم. 


برای چند روز آینده باید کلی کار انجام بدم. از جمله اینکه باید کارهای بیمه مامان و بابا رو تکمیل کنم. اگر بتونم این کار رو فردا صبح انجام بدم؛ فردا بعد از ظهر به خودم جایزه میدم که برم ناخنهای دست و پام رو مانیکور کنم. 


نظرات 1 + ارسال نظر
ترانه دوشنبه 29 مهر 1398 ساعت 09:49 http://taraaaneh.blogsky.com

اینطور که بنظر میاد مامان و بابا قراره کانادا بمونن. چقدر عالی!!
منکه هیچوقت احساس نکردم تو موجود تنبلی هستی. اما احساس کردن آدمی هستی که از خودش انتظارات زیادی داره و کمی هم سختگیری نسبت به خودت

بابا و مامان رو اسپانسر کردم و کارت اقامتشون اومده. ولی بابا چندان مایل نیست بمونه. اینه که نوامبر برمیگردن ایران تا بعد ببینیم چی میشه.
راجع به برداشتت از من هم متشکرم. گاهی خوبه آدم خودش رو در نگاه دیگران ببینه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد