خوب شد دردم دوا شد، خوب شد..

1 - سر کار هستم. دارم همایون شجریان گوش میدم. البته داشتم نامجو گوش میدادم تا چند دقیقه پیش. الان سویچ کردم. شما هم  نامجو گوش میدیدیاد ماجرای "می-تو" و اتهاماتی که علیه نامجو زده شده میفتید؟ تا یادش نیفتاده بودم از موزیک داشتم لذت میبردم. بعد یادم افتاد و دیگه نمیشد ادامه بدم. یک قسمت این اتهامات به نظرم شاید واقعا شامل می-تو نمیشد. اون قسمتی که میگفتن نامجو رفته اتاقشون و اصرار به رابطه داشته و اونها از آپارتمان بیرونش کردن. هرچند که شاید اگر کس دیگری بود، مرعوب موقعیت یک خواننده مثل نامجو میشد و برخلاف میلش تن به رابطه میداد. ولی قسمتی که من رو اذیت میکنه استفاده نامجو از موقعیتش برای تهدید خواننده ای که دست رد به سینه اش زده است و اینکه به این وسیله جلو پیشرفت این فرد رو گرفته. 


2- خیلی خوابم میاد. دلیلش البته اینه که دیشب دوباره مشغول سریال نگاه کردن و خوردن هله و هوله شدم. یعنی این سریال نگاه کردن و پرخوری مکمل هم هستند. یک جوری شرطی شدم. اما نمیخواهم به چیزهای منفی فکر کنم. نمیخوام به اشتباهاتم فکرکنم. دلم امیدواری میخواد. دلم میخواد که بگم "دردم دوا شد، خوب شد". کارهای خوبی که در بیست و چهار ساعت گذشته انجام دادم؟ - دیروز عصر و  امرو ز ناهار پیاده روی رفتم.  - دیشب و امروز روتین پوستیم رو مرتب انجام دادم.  - دیروز که رفتم برای دخترک از سوپر مارکت شیر بخرم، تنها و تنها شیر خریدم  و هیچ خرید اضافه ای نکردم.  - الان یک جعبه دونات روی میز هست که یکی از همکاران آورده و من فقط نصف یک دونات برداشتم. -بعد از ناهار دلم شیرینی یا شکلات میخواست و من بجاش کمی هندوانه و طالبی خوردم. - امروز با کمک بخش کنترل کیفی  یک مشکل طولانی که سالها بود باهاش دست به گریبان بودم، حل کردم.  - سر ظهر با مامان و بابا تلفنی حرف زدم.  - صبح ده دقیقه نرمش کردم. 


3- بابا هر روز پیرتر میشه. سرما خورده و یک هفته است که تب داره. آنتی بیوتیکی که دکتر داده هم خیلی قویه و بدتر بی حال و بی اشتهاش کرده. نگرانم. امروز فکرمیکردم که بایدبرای عید بلیط بگیرم با حنا بریم ایران. امیدوارم دیر نشه. امیدوارم قبل از اینکه دیر بشه؛ بتونم چند هفته دیگه کنار بابا سرکنم. 


4- اون روز فکر میکردم، یک رفتار، یک کار، فقط و فقط یک کار هست که اگر حتی برای پانزده دقیقه در روز وارد زندگیم کنم، خیلی از قسمتهای زندگیم بهبود پیدا میکنه و اون ورزش/نرمش کردن هست. باید هر طور شده خودم رو به اینکار مجاب کنم. 


5- حنا رو از خواب بیدار کردم. سعی میکنم با انرژی باشم و با صدای بلند بهش میگم که: "به به، چه صبح قشنگی، چقدر خوبه بیدار شدی و .. " در حالیکه دراز کشیده  یک نگاه جدیی بهم میندازه و میگه:  !Too much mommy, Just too much

نظرات 3 + ارسال نظر
شادی جمعه 7 مهر 1402 ساعت 21:52 http://setarehshadi.blogsky.com/

منم بعضی موقع نامجو گوش می کنم مخصوصا اون آهنگ برای خداش رو خیلی دوست دارم . در مورد می- تو بودن هم مدتهاست سعی می کنم هنر و لذتی رو که ازش می‌برم از شخصیت و منش هنرمند جدا کنم حالا فرقی نمی کنه نویسنده باشه نقاش یا خواننده. درمورد بند 4 هم می تو یعنی نیم ساعت پیاده روی برام روتین شده ولی نرمش هنوز نتوستم باهاش کنار بیام.

والا من از همون قدیم به جدایی هنر از هنرمند معتقد بودم ولی گاهی این چیزهایی که از هنرمندها می‌شنویم آنقدر آزار دهنده میشه که لذت لذت بردن از هنرشان رو از بین میبره. مثلا الان مایکل جکسون هم در این راستا شده واسه من..

مانی چهارشنبه 5 مهر 1402 ساعت 19:51

https://www.youtube.com/watch?v=_Y-7liNT1Ok&list=PLPNW_gerXa4NDL0b7CeID7wf1GYUjz594

How to Improve Focus - Andrew Huberman

مانی چهارشنبه 5 مهر 1402 ساعت 19:15

https://www.youtube.com/watch?v=tLRCS48Ens4

سلام ترنج جان
اگر وقت و حوصله داشتی لطفا گوش کن.
هم در یوتیوب است , هم در اپل پادکست به نام
HUBERMAN LAB

This is episode 1 of a 4-part special series on mental health with psychiatrist Dr. Paul Conti, M.D.,

ممنون مانی عزیز، پادکست‌های هوبرمن رو خیلی گوش میدم و بک‌مدت هم دوش تب سردش رو پیاده کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد