موش خرما روی چرخ

ساعت سه و چهل دقیقه بعد از ظهره. امروز چهارشنبه است و روزی هست که من از خونه کار میکنم ولی امروز واقعا خوب کار نکردم، برخلاف دیروز که به نسبت خوب کار کردم. علت خوب کار نکردن هم اینه که سرم خیلی شلوغه و انقدر سرم شلوغه که تمرکز کردن تقریبا غیر ممکنه برام. یعنی هر ای-میلی رو که باز میکنم میبینم کلی کار داره و میرم بعدی و میبینم اون هم خیلی کار داره. اینه که مدام به لیست کارهایی که باید انجام بدم اضافه میشه، بدون اینکه بتونم روشون وقت بگذارم. نمیدونم کار شما ها چطوره ولی من روزانه بالای هفتاد/هشتاد ای-میلی میگیرم که حداقل پنجاه درصد اونها احتیاج دارن که روشون وقت صرف بشه و کاری انجام بگیره. خیلی هم بندرت پیش میاد که این کارها چند دقیقه‌ای باشند. حتی مثلاً کار ساده‌ای مثل پروسس کردن سفارش مشتری که باید خیلی سریع و آسون یک فوروارد کردن به بخش امور مشتریان باشه؛ حداقل یک ربعی وقت میگیره که چک کنیم ببینیم قیمت رو درست وارد کردن و ... کار من خیلی هم پیگیری داره. یعنی برای از هر سه تا ای-میلی که میفرستم برای حداقل یکیشون باید ریمایندر بگذارم که اگر تا چند روز جواب نگرفتم دوباره پیگیری کنم. یعنی گاهی صفحه رو که باز میکنم سی-چهل تا رنگ قرمز و زرد میاد برای کارهایی که باید پیگیری کنم.از این جهت، تمرکز کردن در کار من خیلی سخت میشه. چون هر کاری که شروع میکنی؛ یادت میفته که یک کار دیگر رو هم باید انجام بدی... 

از کاری که اپلای کردم هیچ خبری نشد. یعنی با مدیر بخش استخدامی حرف زدم و اون گفت که مسوول استخدام این کار برای مصاحبه تلفنی  باهام تماس میگیره ولی هیچ خبری نشده. مدیره همینطور بهم گفت که 177 نفر برای این کار اپلای کردن. خودم شکّم به این میره که مدیرم فهمیده و جلوی کار رو گرفته. حالا این کار نشد، خیلی هم مهم نیست. مهم اینه که من رزومه‌ام الان کاملا به روز شده و برای کاری اقدام کردم و انگار یک جورهایی طلسم کار شکسته شده. 

برم یک نیم ساعتی که از روز باقی مونده کار کنم و شب هم بعد از اینکه حنا رو خوابوندم باید کار کنم. از کار زیاد هراسون نیستم ولی کاش کارم یک جوری بود که میشد یک پروژه‌ای رو تموم کرد و بست و رفت سراغ پروژه بعدی. اینطوری آدم احساس میکرد در پایان روز دستاوردی داشته. کار من یک پروژه بی‌انتهاست که آدم توش به ندرت احساس میکنه دستاوردی داشته. انگار که موش خرما باشی و روی چرخ مدام بچرخی و آخرش هم به هیچ جا نرسی... 


نظرات 5 + ارسال نظر
قلب من بدون نقاب شنبه 22 بهمن 1401 ساعت 07:46 http://Daroneman.blog.ir

با نظر صحرا جان موافقم
من اگر کار این مدلی داشته باشم که دارم و چک کردن ایمیل واقعا وقتم را می گیرد
برای خودم تعداد مشخص میکنم
مثلا ده ایمیل صبح
ده ایمیل عصر
ده ایمیل شب
و اگر هر کدام انجام نشود میدانم چه تایمی از روز خوب وقت نذاشتم
اگر در انتهای روز تعداد ایمیل های انجام شده
نزدیک ۳۰ بود خوب همه چیز جلو رفته

باید مغزت را با اعداد و رقم گول بزنی

درسته. باید به جنبه مثبت قضیه نگاه کنم.

ترانه جمعه 21 بهمن 1401 ساعت 19:12

من نمیدونستم به همستر میگن موش خرما. اگر کار رو هم نگیری، همونطور که گفتی رزومه ات رو آماده کردی که بنظر من سخت ترین قسمت برای دنبال کار گشته.
مواظب خودت و حنا کوچولو باش

ممنون ترانه عزیز

رضوان پنج‌شنبه 20 بهمن 1401 ساعت 01:53 http://nachagh.blogsky.com

ترنج عزیز!موش خرما که گفتی روی یه گردونه پا میزنه و خودش هم خبر نداره دور باطل است برام جالب بود چون تازگی داشت برام، قبلا نشنیده بودم.ما می‌گفتیم مث اسب عصاری.آخه در قدیم اسب یا شتر یا هر چهار پای بخت برگشته ای را چشمانش را می بستند تا نداند راه رفتنش دور سنگ آسیابی است که دانه های روغنی را خرد می کند تا ازش روغن خارج شود ،شاید اگر می دانست ناراحت میشد.
اما کار شما که دوست داری کاش یه پروژه ای بود که تمام میشد ،پرونده اش بسته میشد و یه کار جدید شروع می شد شاید تنوع داشت،را بگم اهمیت نده .تو قراره حقوق بگیری ،گور بابای کار.اون کار که از دستت میاد و در آن ناتوان نیستی، کار است دیگه.درسته خوبه رضایت شغلی هم حاصل شود، ولی دیگه این کار قسمت تو شده ،مث مامانا که شب و روز در آشپزخانه شستند و پختند و ما خوردیم و هیچ عاید اونا نشد یه کار تکراری ملال آور.تنوع را در کارهای شخصی خودت جستجو کن.دیوونه بازی هایی در زندگی با همسر و فرزند را امتحان کن.دنیا همیشه بر وفق میل ما پیش نمی رود به قول حافظ وقتی میگه،:" دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت ،دائما یکسان نباشدحال دوران،غم مخور"
تو خود عشقی،پس غم مخور
یادت بیاد«در بیابان گر به شوق کعبه(اینجا در آمدت)خواهی زد قدم ,سرزنش ها گر کند خار مغیلان،غم مخور»

یا دم مزن هه هه

موش خرما فکر کنم تعبیر این ور آبی هاست که من استفاده کردم. اسب عصاری تعبیر خوبیه. جالبه که چشم اسب عصاری رو میبستند که نفهمه که همه دویدنهاش دور خودشه... کاش یکی هم چشمهای من رو میبست...

زری.. چهارشنبه 19 بهمن 1401 ساعت 19:11

ترنج جان من هم با نظر صحرا موافقم، برای اینکه حال خوبی داشته باشی تعداد ایمیل هایی که انجام میدی را مدنظر داشته باش، نه ایمیلهای باقی مانده:)
موافقم همیشه اولین قدم ساختارین قدم هست:) قدم اول بروز کردن رزومه و شموندن طلسم اپلای بود که انجامش دادی:)

مرسی زری جون. آره باید روی فرستاده ها بیشتر کار کنم.

صحرا چهارشنبه 19 بهمن 1401 ساعت 18:58 http://Sahra95.blogsky.com

همین که انگیزه ی تغییر پیدا کردی خیلی خوبه، ایمیلها رو هم از یه جایی شروع کن بدون اینکه هی یکی رو ببندی و دیگری رو باز کنی، برا خودت هدف گذاری کن، مثلا ۱۰ تا ایمیل جدید به علاوه ۱۰ تا فالواپ، اینجوری حداقل آخر هر روز کاری یه کم از حجم ایمیلها کم شده

سلام صحرا جون. مدیر من انتظار داره که ای-میلهای مهم رو ظرف یک ساعت پاسخ بدیم. حالا اگر جواب نداریم ولی باید تایید کنیم که ای-میل رو گرفتیم و داریم روش کار میکنیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد