امروز دوباره سر کار نرفتم. دیشب مثل دیوانه ها نشستم و همه قسمتهای سریال "چهارشنبه" رو نگاه کردم. سریال چندان جالبی برای بزرگترها نیست و توصیهاش نمیکنم. برای نوجوانها شاید سرگرم کننده باشه. ولی اینکه چرا من نگاهش کردم در حالیکه مدام در حال نگاه کردن بهش به خودم فحش میدادم بحث دیگری است. فکر میکنم ساعت چهار صبح بود که خوابیدم. هفت حنا بیدار شد. کارهاش رو کردم و بردمش مهد. همسر هم امروز میرفت اداره و چهارشنبه روز دورکاری منه. اول به مدیرم پیام دادم که دیر شروع میکنم. بعد فکر کردم تا ظهر مرخصی بگیرم و کمی بخوابم. خوابیدم و بیدار که شدم ساعت یازده و بیست دقیقه بود. به مامانم تلفن کردم و البته بهش نگفتم که آف گرفتم. گفتم از خونه کار میکنم. بعد به مدیرم تکست زدم که بقیه روز رو هم آف میگیرم. نشستم و در دفترم بزرگ نوشتم که "چطور میتونم از این چالهای که توش هستم بیرون بیام؟" کمی جستجو کردم که چطور در خودمون برای کار کردن انگیزش ایجاد کنیم. کمی اونها رو خوندم. نشستم برنامهریزی کردم - برای همه چیز به جز کار کردن البته". یک ناهار خیلی سالم خوردم که باقیمانده شام دیشب بود: ماهی سالمون، بروکلی آب پز و سیبزمینی شیرین پخته. دوباره برنامهریزی کردم ولی باز هم برای هر چیزی به جز کار. و امروز خیلی سریع گذشت. خیلی خیلی سریع گذشت و الان ساعت ده دقیقه به پنج عصره و من باید برم دنبال حنا. به خاله زنگ زدم که بیا شام خونه ما. میخواستم عدس پلو درست کنم با گوشت چرخکرده و کشمش. خاله گفت که کار داره. از پریروز غذا مونده . تصمیم گرفتم عدس پلو رو بگذارم برای فردا و امشب باقیمانده غذا ها رو بخوریم که یخچال کمی خالی بشه... فردا وقت دکتر گرفتم و میخوام بهش بگم قرص ضد افسردگیم رو عوض کنه. این قرص رو کجدار و مریض خوردم ولی یک مدته که خیلی معدهام رو اذیت میکنه. امیدوارم که قرص تازه کارآیی بهتری داشته باشه.
دیگه باید برم دنبال حنا...
دیشب مث علاقه مند ها نشستی و فیلم دیدی ،خوب کردی،یه روز هم برای خودت باشد،به قول یه ضرب المثل معروف ،، همیشه شعبون؟،خب یه روز هم رمضون

دخترمی،میخوام آزاد باشی از هفت اقلیم و به کار و تفریح مورد علاقه ات بپردازی.عِه
مرسی رضوان عزیز. موضوع متاسفانه دیدن یک فیلم ساده یکی-دو ساعتی نبود. موضوع 6-7 ساعت پشت سر هم سریال نگاه کردن بود
ممنونم.