پنجشنبه 20 ژانویه - روزمره

امروز روز نسبتا خوبی بود. حنا صبح ساعت یک ربع به هفت بیدار شد. اول بهش شیر دادم چون حس کردم که باید گرسنه‌تر از اون باشه که بتونه صبر کنه تا من صبحانه آماده کنم. کمی بازی کردیم و بعد رفتیم سراغ همسر و از خواب بیدارش کردیم. برای صبحانه با شیر، جو دو سر درست کردم و توش یک موز هم خرد کردم.  حنا تا ساعت ده‌ و نیم  صبح با همون شیر سر کرد. ساعت ده و نیم بهش از جوی دو سر دادم با کمی کیوی. حالا که دوره قرنطینه ما تموم شده، دودل بودم که آیا ببرمش کلاس شنا یا نه.  در نهایت تصمیم گرفتم تا هفته بعد صبر کنم که آبریزش بینی حنا و سرفه‌های خودم هم بهتر شه. بعدش با هم پیادده رفتیم تا پارک نزدیک خونه. هوا خیلی خوب بود. البته دماسنج دمای هوا رو شش درجه بالای صفر نشون میداد، ولی هوا خیلی گرمتر احساس میشد به نظرم. نیمه ابری هم بود و گاه‌گداری آفتاب هم سرکی میکشید. تو پارک حنا حسابی تاب‌بازی و سرسره‌بازی کرد. کلی هم دستم رو گرفت و راه رفت. بعد از برگشتن بهش  شیر دادم و خوابید. در فاصله خواب حنا، ناهار خودم رو خوردم، ظرفها رو شستم؛ آشغالها روبردم، اجاق گاز رو تمیز کردم و  پذیرایی و پله هار رو جارو کشیدم. فلفلی هنوز بیحال بود و ماستی که اول صبح براش گذاشته بودم رو لب نزده بود. براش غذای تازه گذاشتم و خوشبختانه دیدم که کمی خورد. بعدش هم آب خورد و دیگه خیالم راحت شد که داره خوب میشه. بعد از انجام این کارها، با احتساب اینکه حنا دو ساعت میخوابه و نیم ساعتی تا بیدار شدنش وقت دارم، برای خودم چای ریختم. ولی چای ریختن همان و بیدار شدن حنا همان. نمیدونم واقعاً چه سریه که هروقت چای دم میکنم، حنا بیدار میشه. ناهار به حنا ماکارونی دادم و کنارش هم چند تا انار دونه شده براش گذاشتم (انار خیلی دوست داره). نشون به اون نشون که فقط انار خورد و لب به ماکارونی نزد. بعدش دیگه به بازی با حنا و درست کردن شام گذشت. عصر بعد از کار همسر،گفتیم بریم پیاده‌روی. دوباره تا پارک رفتیم. دیگه تقریباً تاریک شده بود و تزیینات کریسمس که هنوز برنداشتند هم بود. با هم چند تا عکس انداختیم و برگشتیم. شام خورش قیمه بود که حنا دوباره اصلاً لب نزد. کنارش ماست هم گذاشته بودم که از اون هم نخورد. فقط سه-چهار حبه انگور خورد و چهار-پنج دونه سیب‌زمینی سرخ‌کرده. بعد من با حنا رفتم حموم و کلی آب بازی کردیم. همسر به حنا شیر داد که بخوابه که بیشتر از 150 سی‌سی نخورد. مسواکش رو زدیم ولی مگر حنا میخوابید. از حدودهای ساعت هفت‌ونیم تا نه‌ونیم درگیر خواب حنا بودیم که برای ما واقعاً استثناست. روزهای عادی معمولاً همینکه مسواکش رو میزنیم و یک کتاب یا آهنگ براش میخونیم، خرسش رو میگذاریم کنارش و بهش شب‌بخیر میگیم و خودش میخوابه. ولی امشب مگر میخوابید. وقتی مجبورش میکردم دراز بکشه ضجه‌ای میزد که نگو. در نهایت از تخت گذاشتمش پایین تا کمی تو اتاقش بازی کنه. البته فکر کنم داره دندون هم در میاره. چون هم آب دهنش روونه و هم سعی میکرد لبه‌های تخت رو گاز بگیره. فکر کردم شاید درد داره و بهش مسکن دادم. اصرار داشت که بره پایین و تو نشیمن بازی کنه و با مخالفت من دوباره گریه کرد. در نهایت گرفتم بغلم. عصبانی نبودم. آرامش داشتم و میدونستم اگر چند دقیقه ساکن باشه، خوابش میبره. خلاصه که بعد از دو سه باری گریه کردن، خوشبختانه همسر میز شام  رو جمع کرده بود و ظرفها رو هم شسته بود. برای خودم چای دم کردم که البته ساعت ده شب چای خوردن کار خوبی نیست و خوابم رو پروند. بعد هم نشستم به وبلاگ خوانی و وبلاگ نویسی. هیچی دیگه. باید کتاب بخونم ولی یک قضیه هم هست که میخوام راجع بهش بنویسم. فکر کنم الان برم سراغ کتابخوانی و راجع به اون موضوع هم فردا بنویسم. 

نظرات 2 + ارسال نظر
صحرا دوشنبه 4 بهمن 1400 ساعت 08:53

منم می خواستم سوال لاندا رو بپرسم. پسرک من شبها راس ساعت ۸ خوابش میبره اما با کلی برنامه، حتما باید کنارش بخوابم و قبلش باید چند دور بازی کنه و برگرده رو تخت تا آخر بیهوش بشه از خستگی

حتما یک پست راجع به این موضوع مینویسم.

لاندا شنبه 2 بهمن 1400 ساعت 01:01

ای جان. بدیش اینه که وقتی بچه مریض میشه کلا همه عادتاش ریست میشه.
چه خوب که قبلا خودش میخوابید. میتونم بپرسم از کی عادتش دادین خودش بخوابه و چطور تونستین این کارو کنین؟

درسته. یک دلیلش هم خود آدمه که وقتی بچه مریض میشه احساس میکنه که باید راحت بگیره. مثلا من تقریباً نمیگذارم حنا بیشتر از روزی نیم ساعت تلویزیون ببینه. ولی وقتی مریض بود بیشتر تلویزیون روشن میکردم که استراحت کنه و الان کلاٌ خیلی بدعادت شده.
در مورد خواب حنا، راستش رو بخوای از اول خواب حنا روی برنامه بود و ما تقریباٌَ هیچوقت کنار خودمون نخوابوندیمش. چندباری شده که یک اسلیپ ریگریشن خفیف داشته ولی معمولا اگر مستمر رفتار کنی، دوباره درست میشه. حالا سعی میکنم یک پست راجع به این موضوع بنویسم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد