آهنگهای کودکی

ساعت تقریباً دو صبحه. خوابم میاد ولی نمیتونم بخوابم. بینیم کیپ کیپ گرفته و شاید معده‌ام هم زیادی پره. ا‌لان هم که نشستم دخترک همش داره لگد میزنه. میدونم اینجور مواقع راه رفتن آرومش میکنه. گاهی هم براش آواز میخونم و آروم میشه. مثلاً براش "پرتقال من" مرجان فرساد رو میخونم یا آهنگ "شب یلدا" رو یا "شرقی غمگین" فریدون فرخزاد رو. البته کلمات رو گاهی عوض میکنم مثلاً عوض شرقی غمگین میگم ای شرقی زیبا.. دلم میخواد یک لیست از آهنگهایی که میشه براش خوند رو تهیه کنم و بگذارم کنار. نه لزوماً آهنگهای بچه‌گانه. از آهنگهای غربی هم عاشق آهنگ " Sunshine on my shoulders" جان دنور هستم. این آهنگ رو از مرد سرخپوست برای اولین بار شنیدم اما الان برای خیلی بیشتر از یک خاطره است. آهنگیه که معناش رو با تمام وجودم برای دخترکم آرزو دارم.شما هم اگر آهنگ خاصی هست که میتونم بعنوان لالایی برای دخترک بخونم یا موقع حموم کردنش و .. لطفاً پیشنهاد بدید. 

دیگه اینکه در دو روز گذشته هیچکدام از کارهایی که نوشته بودم رو انجام ندادم. نه پیاده‌روی رفتم و نه تمیزکاری. بیشتر خواب بودم و یا در حال اینترنت گردی و خور و خواب. این روزها بیشتر از هرزمان دیگه در دوارن بارداری خسته میشم و در نتیجه میخوابم. یک علتش شاید شایدبارداری باشه و  یک علتش هم شاید اینه که ورزش نمیکنم و زیادی شیرین میخورم. امروز رفتم کمی خرید کردم. از مغازه ایرانی گوشت خریدم که کمی خورش بپزم و بگذارم تو فریزر برای روزهای بعد از زایمان که سرمون خیلی شلوغ خواهد بود. چه میدونم کمی کتلت، کمی خورش قرمه‌سبزی و کمی هم خورش کرفس. جیسون البته خیلی طرفدار خورش قرمه‌سبزی نیست و قیمه رو ترجیح میده ولی اینجا لپه ها خیلی زود وا میرن و تصور خورش قیمه فریزر شده با لپه های حل شده چندان چنگی به دل نمیزنه.  رفتم سنگکی چون فکر میکردم امروز نوبت پختن سنگک سبوس‌دار هست ولی در واقع اشتباه میکردم و روزهای پنجشنبه سبوسدار میپزن.  سه تا سنگ سبوس‌دار داشتند که کسی سفارش داده بود ولی نیومده بود ببره. همونها رو خریدم با دو تا سنگک ساده که تازه از تنور دراومده بود. ‌ از رستوران ایرانی هم کباب خریدم برای خودم و جیسون. بعد رفتم میوه فروشی و کمی میوه و سبزیجات خریدم  و اومدم خونه. بعد از خرید البته خسته بودم.بیرون ظرف گوشتها رو ضدعفونی کردم و گذاشتم یخچال که فردا بپزمشون. بعد کمی غذا خوردم و بعدش هم خوابیدم. عصر به جابجا شدن خریدها گذشت و بعد جیسون اومد و هاکی نگاه کردیم که تیممون خیلی خیلی بد بازی کرد و در نهایت حذف شد. 


راستی فکر میکنم یک چند خطی وصیتنامه بنویسم برای جیسون. بهرحال سزارین هم عمله و هرچند کم ولی خطرات خودش رو داره. مثلاً اینکه سعی کنه دخترک فارسی یاد بگیره یا رابطه دخترک با خانواده من حفظ بشه.البته واقعاً نمیدونم چقدر ممکن باشه. مثلاً اگر من نباشم چقدر احتمال داره که دخترک با مادربزرگ و پدربزرگش که راه دور هستند رابطه برقرار کنه. شاید بزرگتر که شد بتونن یک سفر برن ایران و همدیگر رو ببینن ولی فکر نمیکنم مثلاً دیدار هرساله باشه.. شاید چند خطی هم برای دخترک بنویسم. مهمترین چیزی که براش آرزو میکنم اینه که نسبت به چیزی "پشن" داشته باشه . زندگیش هدفنمد و با معنا باشه. مثبت باشه و پراز انرژی. شاید در اینجور موارد کمتر شبیه به من باشه. در چی دلم میخواد شبیه من باشه؟ اینکه بتونه آسون بگیره. اینکه کینه ای نباشه. اینکه خیلی خودش رو عذاب نده.

نظرات 2 + ارسال نظر
Zari یکشنبه 16 شهریور 1399 ساعت 05:32 http://maneveshteh.Blog.ir

عزیزم به سلامتی انشاالله دخترک را بغل میکنی و کلی سال‌های خوش و پرخاطره پیش روی خانواده ات هست

taraaaneh شنبه 15 شهریور 1399 ساعت 13:13 http://taraaaneh.blogsky.com

ترنج جان در عوض توی بازی بستکبتال تورنتو حسابی گل کاشت دیدی؟
اگر ونکوور بودم میومدم پیشت. بیمارستان هم حتما میومدم ولی خب خیلی دورم. کار خوبی میکنی که غذا آماده میکنی. عمل سزارین هم بخوبی میگذره اصلا نگران نباش.

بازی رو ندیدم ولی کمابیش اخبارش رو از رسانه ها میشنوم. مرسی. کاش نزدیک بودیم ولی کلاً در این دوران کرونایی جز یک همراه هیچکس رو به بیمارستان هم راه نمیدن..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد