تولد

امروز تولدم بود. خاله و دخترخاله‌ها اومدن و در یک جمع کوچیک تولد گرفتیم. خیلی از کارها رو جیسون کرد مثل تمیز کردن و خرید و ...  ولی من غذا پختم هرچند اصرار  جیسون این بود که از بیرون غذا بگیریم ولی حسم این بود که شاید مهمونها نخوان در دوران کورونا غذای بیرون بخورند. خلاصه که روز خوبی بود و خوش گذشت. فکر میکنم هفته گذشته از نظر تمیز نگه داشتن خونه خیلی خوب بودیم. به نسبت هم سالم غذا خوردیم و من سعی کردم در وعده‌های غذاییم سالاد داشته باشم. چهار روز هم پیاده‌روی رفتم و امروز صبح هم یوگای بارداری کردم که البته به نظرم خیلی سبک بود و اصلاً احساس نکردم که دارم تحرک میکنم. با راه رفتن کالری بیشتری میسوزونم و ضربان قلبم بالاتر میره. 

جمعه وقت دکتر داشتم که خیلی اعصابم خرد شد چون فهمیدم که جواب اولتراساند بیست هفتگی رو براشون نفرستادند و منشی دکتر هم اصلاً پیگیری نکرده. هرچند من باهاش پیگیری کرده بودم ولی وقتی من پیگیری کردم روز دوم بعد از اولتراساند بود و بهم گفت که سه-چهار روز طول میکشه و هیچ چیزی هم در ای-میل نمیتونه بگه. بهم گفت که اگر مشکلی باشه زنگ میزنیم و اگر مشکلی نبود در قرار بعدیت با دکتر حرف میزنی. من هم خر شدم و با اطمینان به حرف اون، چند روزی صبر کردم و چون خبری نشد، فکر کردم همه چیز اوکی هست تا دیروز که فهمیدم اصلاً جواب رو نگرفتن. عصبانی بودم و کلی گریه کردم. ساعت قرارم با دکتر هم دیر وقت بود و در نتیجه سونوگرافی بسته بود و باید تا دوشنبه صبر کنم. در ضمن دکترم هم این هفته نیست بنابراین یک ده روزی به استرس خواهد گذشت. البته دکترم اومد و به منشیش گفت که جواب رو که گرفت، نتیجه رو بهم ای-میل کنه. ولی در عین حال، من دانش کافی در اینباره ندارم و نمیدونم که تا چه حد دیدن جواب بهم کمک خواهد کرد. منشی چند بار عذرخواهی کرد ولی واقعاً یک بار هم بهش نگفتم "باشه، اشکالی نداره." واقعاً اگر زبونم لال مشکلی باشه و این چهار هفته که گذشته رو چکار میشه کرد. شاید مشکلی باشه که اونوقت میشد چاره‌ای براش اندیشید ولی الان خیلی دیره شده باشه! خلاصه که خیلی گریان اومدم خونه و با جیسون هم دعوام شد. داشت سعی میکرد که دلداریم بده که چیزی نیست ولی من شاکی بودم که چرا همه مسوولیتهای مربوط به  بچه مربوط به منه. من باید نگران باشم که جواب اومد یا نیومد؛ مشکلی هست یا نیست و ... . البته راستش رو بخواهدی بیشتر از دست خودم عصبانی بودم که چرا بیشتر پیگیر نشدم.انگار  آدم در همه جا، فقط خودش و خودش باید صدای دادخواهی و وکیل خودش باشه و همه کارها رو انقدر پیگیری کنه تا به جواب برسه. چون آدمهای دیگه مثل منشی و دکتر تو براشون یکی هستی مثل صدهزار آدم دیگه و اهمیتی نمیدن که کارت درست انجام بشه یا نه.  از طرفی هم احساس میکردم در حقم اجحاف شده نه در مورد جواب اولتراساند بلکه کلاً بعنوان یک زن در حقم اجحاف شده و مسوولیتهای زندگی اصلاً به صورت مساوی بین زن و مرد تقسیم نشده. واقعیتش اینه که هرچند مردی ممکنه خیلی هم درک بالایی داشت باشه و بخواد همراه باشه، باز هم سنگینی بار بچه بیشتر به عهده مادر هست. مثلاً همین وقت دکتر، جیسون اول گفت که شاید سعی کنه که باهام بیاد (هرچند که در واقعیت بیفایده است، چون بخاطر کورونا تو مطب نمیتونه بیاد و در ماشین نشستنش چه فایده داره) ولی بعد گفت که مریض داره و کلی هم توجیه آورد که کارش طوری هست که نمیتونه هروقت خواست مرخصی بگیره و.... حالا فکر کنید من بعنوان یک زن، هیچوقت میتونم چنین چیزی بگم؟ مثلاً وقت دکترم رو نرم چون سرم شلوغه و کار بهم اجازه نمیده؟! واقعیت اینه که همیشه ما زنها باید از پیشرفت و کار و ... بزنیم که به بچه برسیم.   خلاصه که یک سر با جیسون دعوا کردم سر این موضوع. بعد کمی روی مبل خوابیدم و بیدار که شدم، حالم بدتر بود. خوشبختانه بارون بند اومده بود. بنابراین رفتم پیاده‌روی و خوشبختانه جیسون باهام نیومد و وقت داشتم که کمی آروم بشم. پیاده‌روی همیشه حال من رو بهتر میکنه. چهل دقیقه‌ای پیاده‌روی سریع کردم و ضربان قلبم حسابی بالا رفت. تا برگردم خیلی آرومتر شده بودم و فکر کردم نگرانی در شرایطی که هستم فایده‌ای نداره چون بالاخره حداقل تا دوشنبه باید سعی کنم. بنابراین بهتره که حداقل سعی کنم تولدم خوب باشه و به بچه هم در شکمم استرس الکی وارد نکنم. شبش هم با جیسون آشتی کردم و گذشت. 

یک چیز خوب که برای تولدم دیشب یک سری از لباسهای تابستونی سال قبلم رو امتحان کردم که اغلب راحت هستند و تقریباً همگی هنوز اندازه تنم هستند، در نتیجه شاید یک سری از لباسهایی که سفارش دادم رو برگردونم. 


برای این هفته؛ سعیم این خواهد بود که 1- هر روز هشت صبح بیدار شم و پانزده دقیقه نرمش کنم. 2- خونه رو تمیز نگه دارم.  3- عصرها نیم تا یک ساعت پیاده‌روی برم.   4- ساعت نه صبح کارم رو شروع کنم و سر پنج‌ونیم هم بگذارم کنار. 

نظرات 4 + ارسال نظر
شادی شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 00:50 http://setarehshadi.blogsky.com/

راستی تولدتون هم مبارک شاد و سلامت باشید

سپاسگزارم :)

شادی شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 00:49 http://setarehshadi.blogsky.com/

تازه کجاشو دیدی عزیزم من که همسرم نسبت به عموم آقایون همراه و پیگیر هم هست بنظرم 80 درصد امور بچه ها(خوشبینانه) رو باید خودم انجام بدم و مراقب باشم تازه خودم هم شاغلم ولی همیشه اولویت خانومها بچه و خانواده است و اولویت آقایون کارشونه به نظرم در همه جای دنیا و در همه فرهنگ ها همینطوره و یه چیز ذاتیه
ولی این باعث نمیشه که احساس بدی نداشته باشیم بار مسئولیت خیلی سنگینه

دقیقا. همیشه اینطوری بوده انگار ولی امیدوارم اینطور باقی نمونه.

زری دوشنبه 12 خرداد 1399 ساعت 21:59 http://maneveshte.blog.ir

سلام ترنج جان تولدت مبارک
در مورد پیگیری کارها دقیقا همینه! وای حتی باید داروها را تک تک چک کنی! جواب آزمایش را خودت بخونی بعد دکتر هم که دید اگر یه جاهایی یه چیزی دیدی از دکتر مشخصا در مورد همون قسمت نظر بخواهی و ..... اگر هم همراه مریض باشی باید دقیق دستور پزشک را بدونی که خودت چک کنی که همه ی اونها داره اجرا میشه یا نه؟ من هم اصلا اعتماد ندارم :(
ترنج جان وقتی تو را میخونم از قسمت مطالبه گری هات خیلی لذت میبرم. یعنی ببین چیزهایی را تو مطالبه میکنی که من بخاطر نوع فرهنگی توش حل شده ام خیلی وقتها جز مطالباتم نیست تازه من در مجموع زن چموشی هستم. اتفاقا این پست آخرم تا حدی مربوط به این موارد هست. خوشحال میشم بخونی و با توجه به اینکه همسرت ایرانی نیست تجربه ات را بگویی.
جواب سونو را گرفتی بیا برای ما هم بنویس. انشاالله که هیچ مشکلی نیست

دقیقا. همیشه باید پیگیری کرد. من هم تازگیها یاد گرفتم که خواسته هام رو صریح بیان کنم.

ترانه دوشنبه 12 خرداد 1399 ساعت 04:13 http://taraaaneh.blogsky.com

اولا که تولدت مبارک .
خیلی خوبه که خاله و دختر خاله هات هستن و دور هم جمع میشین.
بعد هم من هم توی این موردها نمیتونم به منشی دکتر اعتماد کنم . برای اینکه پیش اومده که اشتباه کردن. معمولا خودم پیگیری میکنم مطمین بشم که نتایج بدستشون رسیده و... خب حالا یعنی که نتیجه اولتراساند رو قبل از اینکه دکتر ببینه ونظر بده مستقیم برای توی ایمیل میکنن. چون خودشون اشتباه کردن نباید نیتجه رو قبل از اینکه نوبت بعدیت بشه بدن دکتر ببینه و نظر بده؟ اصلا منطقی نیست.کاش میشد تلفنی با خود دکتر یا نرس حرف بزنی و نگراینت رو مطرح کنی.

مرسی بابت تبریک تولد. آره. بودن فامیل واقعاً عالیه. من هم درسم رو گرفتم و دیگه به هیچ عنوان بهشون اعتماد نمیکنم. درباره بررسی جواب نتیجه، کاملاً باهات موافقم. امروز صبح به منشی دکترم هم ای-میل زدم و هم پیام تلفنی گذاشتم که یکی از دکترهای دیگه بهم امروز زنگ بزنه و باهام راجع به جواب اولتراساند حرف بزنه(چون دکتر خودم این هفته نیست).

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد