وقتی که باید کار کنی و کلی کار عقب مونده داری. ولی سرما خوردی و موندی خونه و همسر هم داره از خونه کار میکنه بنابراین فقط تو یک اسکرین کوچک لپ تاپ و روی مبل باید کارها رو پیش ببری و اینطوری اصلاً دل و دماغت هم به کار نمیره. دلت میخواد که الان آفیس باشی و در کنار گل و گیاههای قشنگت، جلوی مانیتورهای بزرگ راحت کار کنی. بخصوص که امروز آفیس تقریبا خالیه و کسی مزاحم کار کردنت نخواهد بود. 


امروز یک روز خوب هم هست. چون با همسر و دخترک قراره برید کودکستان (مدرسه دخترک) برای آشنایی با معلمها و همکلاسی ها. باورش سخته که دخترک امسال پنج ساله میشه و باید کودکستان رو شروع کنه. فکر میکنی با خودت که بهتره بری دوش بگیری و موهات رو صاف کنی و لباس مرتب بپوشی که اولین برخوردت تاثیر خوبی روی معلمها داشته باشه.


چی میشد اگر تو یک آدم عاشق زندگی بود؟ اگر از این دسته آدمها بودی که ذوق و سلیقه زندگی دارن؟! که خونه هاشون با عشق چیده شده؟ شاید از این جهت هست که آفیس رو دوست داری. چون گلهای قشنگی کنارت هست و میز کارت نسبتاً مرتبه. هرچند که خیلی چیزها رو تپونده باشی توی کشوها که میزت مرتبتر از اون چیزی که باید به نظر بیاد.. 


به نظرم بهتر بری دوش بگیری و کمی آرایش کنی. بعد مرتب بشینی پشت میز غذاخوری و حداقل یک سری کارهای واجب رو انجام بدی. با نشستن و فکر کردن کاری از پیش نمیره. با برنامه ریزی بدون هدف هم همینطور... پاشو و خارج از مغزت و افکار همیشگیت شروع به کار کن... 

نظرات 1 + ارسال نظر
ترانه چهارشنبه 17 اردیبهشت 1404 ساعت 13:35

حتما الان دیگه از کودکستان دخترک برگشتین امیدوارم همه چیز بخوبی پیش رفته باشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد