دیروز بعد از بیدار شدن حالم بهتر بود. البته اولش بهتر نبود چون با صدای گریه حنا بیدار شدم و خیلی هراسان و سراسیمه بود بیدار شدنم. ولی بعد کمی با حنا بازی کردم و سعی کردم هر زمانی که استرس میگرفتم به خودم یادآوری کنم که الان دارم مفیدترین کاری که میتونم رو انجام میدم و این فکر کمکم کردکه آرومتر باشم. عصر جیسون و حنا خیلی زود خوابیدن و شب من به مرتب کردن خونه گذشت. ظرفها رو شستم و جارو کشیدم و بعد هم جارو برقی رو باز کردم و شستم. میدونم خندهداره ولی واقعا عاشق جارو برقی نسبتا جدیدم هستم که چند ماه پیش خریدم و چقدر کارها رو برام آسون کرده. من که همیشه از جارو کردن بیزار بودم الان روزی دو- سه بار راحت جارو میکنم. البته یک دلیل عمده جارو کردن نیازه (اگر بدونید حنا وقتی غذا میخوره تا شعاع چند مایلی میشه خرده غذا پیدا کرد!) ولی خوب، این جاروبرقی باعث شده که جارو کردن یک کار راحت و بیدردسر بشه. در نهایت هم کمی در تقویم سال جدیدم یادداشت نوشتم و کمی هم برنامهریزی کردم برای چند روز آینده. فعلا تنها تصمیمی که برای چند هفته آینده گرفتم اینه که خوابم رو کمی مرتب کنم. یعنی هرشب ساعت یازده در رختخواب باشم، موبایل خاموش باشه و کتاب بخونم. تصمیمهای دیگه هم گرفتم البته. ولی این تنها تصمیمی هست که قراره بعنوان ملاک موفقیت دنبال بشه و بقیه تصمیمها رو گذاشتم در دسته مواردی که خوبه انجام بشن ولی انجام نشدن هم نشدن.
امروز صبح با حنا رفتیم مال. فکر میکنم چهار-پنج روزی بود که پامون رو از خونه بیرون نگذاشته بودیم و تغییر خوبی بود. البته حنا امروز صبح خیلی رو مود نبود ولی بالاخره بد نشد بیرون رفتیم. از حراج لباس سایز دو سال برای سال بعد حنا خریدم. یک سری هم تزیینات درخت کریسمس برای سال بعد خریدم. بعد از برگشتن حنا گرسنه نبود و سوپ جویی که براش درست کرده بودم رو نخورد ولی خسته بود و زود خوابید، و من و جی ناهار خوردیم. بعد از ناهار چون خسته بودم نیم ساعتی خوابیدم که کاش نخوابیده بودم. چون بیدار شدن همان و استرس و ترس از وقتی که هدر دادم همان. استرسی که هنوز هست ولی سعی میکنم نادیده بگیرمش. شام برای حنا ماکارونی فنری با قارچ و کدو درست کردم که خیلی خوب خورد. کلا بچهام به باباش رفته و هر چیزی رو در قالب ماکارونی خوب میخوره.
بالاخره برای حنا یک مهدکودک پیدا کردیم که از فوریه تمام وقت جا داره. مهدکودک کوچکیه ولی به خونه ما خیلی نزدیکه و به نظرم برخوردشون نسبت به مهد قبلی خیلی بهتر و انسانی تر بود. مهدکودک پیدا کردن اینجا خیلی سخته و من اسمم رو در خیلی از مهد کودکها از وقتی که برای حنا باردار بودم نوشتم . حالا باید مفصل در این باره بنویسم ولی این بازار نامتعادل عرضه و تقاضا باعث شده که مهدها رسماً پدر و مادرها رو سر انگشتاشون میچرخونن و آدم خیلی هم نمیتونه چیزی بگه چون بهشون احتیاج داره. امروز با جیسون فرمهای ثبتنام مهد کودک رو هم تموم کردیم که فردا بفرستیم بره.
برای ماه فوریه که حنا قراره مهد باشه و من هنوز کارم رو شروع نکردم خیلی برنامه دارم. اولا میخوام یک خونهتکانی اساسی انجام بدم و از شر کلی وسایل اضافی خلاص شم. از وقتی اسباب کشی کردیم این خونه اساسی تمیز نشده . دوما میخوام یک کورس بردارم و سوما میخوام رزومهام رو به روز کنم . البته هنوز نمیخوام دنبال کار بگردم چون ترجیج میدم که یک مدتی به یک محیط آشنا و کار آشنا برگردم تا خودم و حنا با روتین کار و مهد و .. جا بیفتیم و بعدش شاید دنبال کار گشتم. ولی هرحال این کار رو انجام میدم.
خوب فکر کنم برای الان بسه. برم برای مشتریهای شرکت و ... پیام تبریک سال نو بفرستم. سه روز از سال نو گذشته و من هنوز این کار رو انجام ندادم. گاهی فکر میکنم که شاید بهتره کار فروش رو رها کنم برم سراغ کاری که بیشتر با روحیه انزواطلب این روزهای من هماهنگی داره. مثلاً کار در زمینه آی-تی و ... این هم یک مورد دیگه که باید دربارهاش بیشتر فکر کنم.
سلام. من هم دقیقا توی چرخه ی تصمیم به انجام کار و بعد انجام ندادن ان هستم بااین تفاوت که من حتی تصمیماتم رو نمینویسم وفقط بهشون فکرمیکنم. منم ازین موضوع خیلی ناراحتم ولی حتی تلاشی برای تغییردادنش هم نمیکنم
میفهمم. خیلی احساس نارضایتی از خود فرساینده است.
این استرس رو من چند ماه پیش تجربه کردم. به حدی بد شده بود که فلجم کرده بود از انجام هرکاری و تاثیر منفی هم روی عملکردم توی دانشگاه داشت. من به اجبار قرص رو شروع کردم و دو ماهی طول کشید تا بهتر شد. هنوز هست اما به بدی قبل نیست و فعلا ادامه میدم ببینم چی میشه.امیدوارم علت استرس تو هم زودتر پیدا بشه و برطرف بشه
کنجکاو شدم چه مارک جاروبرقی خریدی، جاروی من که از این دسته درازاست و اصلا دوستش ندارم
دوشنبه برم ببنیم دکتر چی میگه. اگر لازم باشه باید قرص هم بخورم. جاروبرقی دایسون خریدم. کوردلس V11 . کمی گرونه ولی واقعا میارزه. یعنی یکی از بهترین خریدهای عمرمه رسما.
سلام عزیزم خوشحالم ازآشناییت،استرس نداشته باش خوب دخترکوچولو داری ومسئولیت هات زیاده وبهت فشارمیاره.چه خوب که دخترتون زودمیخوابه برای رشدش خیلی خوبه
به همچنین. من هم امیدوارکه واقعا خواب دخترک در سالهای نوجوانی همینطور بمونه و باعث بشه قدش بلند بشه