- روزها خیلی سریع دارن میگذرن و باورم نمیشه که تو ماه جولای باشیم. دو ماه و یک هفته بیشتر به اومدن دخترک نمونده. من خوبم. کمی خوابم بهم ریخته است و در شبانه روز چهار پنج ساعت بیشتر نمیخوابم. یعنی هر شب حدودهای یک/یک و نیم خوابم میبره و بدون هیچ علتی ساعت حدودهای چهار بیدار میشم. وقتی بیدار میشم کمی استرس دارم. یکی اینکه کلاً نفس کشیدن برام سخت میشه و انگار قفسه سینه‌ام سنگینه. یک چیزی بین آه کشیدن و خمیازه کشیدن که گاهی براش باید بشینم. البته احساس خودم این هست که دچار یک جور فوبیای نفس‌تنگی شدم. وقتی موفق میشم ذهنم رو ازش آزاد کنم بهتر میشه. تقریباً تا ساعت شش‌و‍‌نیم تو یا تو جام قلت میزنم یا اینکه سعی میکنم کار کنم. تازگیها یه جورهایی استرس کار هم دارم. کلی کار هست که باید قبل از مرخصی زایمان راست و ریست کنم. جانشینم استخدام شده ولی اواخر این ماه شروع به کار میکنه.  حدود ساعت شش صبح دوباره کمی خوابم میگیره و تا ساعت هشت‌ونیم میخوابم. بدی این برنامه این هست که اوضاع خوردن و ورزشم هم به هم میریزه. چون نه باید شروع به کار کنم و در فاصله نیم ساعت وقت خوردن و ورزش بعدش رو ندارم. 

- کلاً امروز روز خیلی شلوغی بود. هم کلی کار داشتم، هم وقت کلینیک که تقریباً همه صبحم رو گرفت. دو نفر تکنسین هم اومده بودن خونه که کولر رو نصب کنند. بابای جیسون هم اومده بود که هم حواسش به تکنسینها باشه و هم یک در یکسری کارهای خرده کاری خونه به جیسون کمک کنه. عصر هم صیفی جات/میوه‌جاتی که روز یکشنبه خریده بودیم (خیار، گوجه‌فرنگی، فلفل و توت‌فرنگی و ریحان سفید) رو کاشتیم . 

- اوضاع دیابت بارداریم  تا حدی بهتره. هنوز باید قند خونم رو مانیتور کنم ولی نه به شدت هفته قبل که قبل و بعد از هر وعده غذایی و قبل از خواب باید مانیتور میکردم. در واقع فقط سه روز در هفته باید مانیتور کنم و اون هم نه همه وعده‌های غذایی رو. مثلا بعضی روزها فقط قبل از صبحانه و ناهاره یا فقط بعد از شام. فکر کنم فقط یک روز خیلی فشرده است و بقیه روزها خوبه. قرار بعدیم هم فقط با دکتر هست و قراره تلفنی باشه. 

- کلاس آموزش بارداری و نگهداری از نوزاد هم که با جیسون ثبت‌نام کرده بودیم از دیروز شروع شده. این هفته بیشتر درباره ماههای آخر بارداری و همینطور زایمان طبیعی بود. یک نکته که برام جالب بود اینه که تا وقتی که دهانه رحم ده سانتیمتر باز نشده، اصولاً اصلاً نباید فشار بدی. فشار فقط بعد از بازشدن دهانه رحم هست که باید شروع بشه. چندتا هم فیلم درباره زایمان طبیعی  و بعد سزارین نگاه کردم که راستش ترسم رو از زایمان طبیعی بیشتر کرد ولی به نظرم خیلی عاشقانه‌تر از سزارین بود و آخرش گریه کردم. ولی دیدن سر بچه که داشت میومد بیرون خیلی جالب و عجیب بود. کلاس خوب بود ولی حداقل الان نمیدونم چقدر مفیده بخصوص که معلمش خیلی با جزئیات همه چیز رو شرح میده و انقدر موضوع باز شدن و کش اومدن دهانه رحم رو کش داد که من داشت خوابم میبرد (کلاس آن لاین هست و از هفت‌و‌ربع تا نه‌و‌ربع که دیروز بخاطر یکسری مشکلات تکنیکی که اواسط پیش اومده تا نه‌وچهل دقیقه طول کشید.

- کالسکه دخترک اومده که باید سرهمش کنیم. متاسفانه تختی که با کلی تحقیق خریداری کردم و خیر سرش (به قول ما ترکها قَرَه قَرَه یا پیس پیس) استاندارد طلایی داره که از سیصدوهفتاد ماده شیمایی و مضر مبراست؛ آنچنان بوی بد و شیمایی داره که نگو. یعنی الان ما یک هفته‌ای هست  که از جعبه بیرون آوردیم و گذاشتیم تو اتاق و پنجره رو هم باز کردیم که بلکه بوی بد بره ولی نرفته. اینه که باید ببرم پسش بدم و فکر کنم بریم آیکیا و یکی از تختهای اونها رو بخریم. فقط باید چک کنم که سایز تخت آیکیا به تشکی که خریدیم میخوره. 

- این مدت ما خیلی سرمون شلوغ بوده. بیشتر کارهای خونه که کلی وقت گرفته و هنوز کمی کار داره، درست کردن اتاق نوزاد که هنوز کامل نشده و ...امروز به جیسون گفتم که بیا تا 19 جولای همه چیز رو تموم کنیم و برای لانگ‌ویکند آگوست بریم یک کلبه جنگلی در یک جای آروم و چند روزی استراحت کنیم. 

- برای فردا میخوام تا حد امکان خوب کار کنم. این هفته همت کردن و یک سری وسایل شرکت رو آوردم خونه و بساط مانیتور رو درست کردم. اینطوری کار کردن از خونه برام خیلی آسونتر از وقتی شده که فقط یک لپتاب فسقلی داشتم که در نهایت وصلش میکردم به تبلت. برای برنامه غذایی هم فکر کنم اینطوری عمل کنم: 

صبحانه: تست جو دوسر، کره بادام زمینی و نصف موز

اسنک: سیب و پنیر 

ناهار: سالاد با تخم‌مرغ و حبوبات 

اسنک بعد از ظهر: شلیل. 

شام: فعلا چیزی به ذهنم نمیرسه--شاید لوبیا پلو درست کنم. هرچند که متاسفانه برنج سفید خیلی قند خونم رو بالا میبره. ببینم برنج قهوه‌ای دارم یا نه. شاید هم بلغور اضافه کنم به برنج؟ یا فقط مایه لوبیا پلو رو درست کنم و با نون گندم کامل بخورم. 

اسنک قبل از خواب: ماست و کوکوسبزی با کمی نون

*عجیبترین چیز در دیابت بارداری اینه که همه وعده‌های غذایی و میان وعده‌ها باید واحد کربوهیدارت داشته باشند (صبجانه یک تا دو واحد، شام و ناهار سه واحد ، قبل از خواب دو واحد و میادن وعده‌ها یک واحد).بعد هم باید کتون رو چک کنی که به چربی‎‌سوزی نیفتی که برای جنین خیلی مضره).

- فعلا همین.امیدوارم که الان که ساعت دوازده و پنجاه دقیقه است یکسر بخوابم تا هفت‎‌ونیم/هشت صبح. امیدوارم شما هم که در هر گوشه دنیا هستید روز و شب خوبی داشته باشید. 

نظرات 5 + ارسال نظر

ایشالا دو ماه باقی مونده هم به راحتی و سلامتی می‌گذره

ترانه جمعه 20 تیر 1399 ساعت 19:27 http://taraaaneh.blgosky.com

منهم اصلا باورم نمیشه که اینقدر زود گذشت. انگا رهمین دیروز بود که تو داشتی خبر باردار شدنت رو میدادی... چشم بهم بگذاری هم دختر خوشگلت بدنیا اومده و داری برامون از شیرین کاریهاش تعریف میکنی.
هنوز وقت داری برای درست کردن اتاق نگران نباش.
راستی اومدن مامان اینا چی شد؟ فکر میکنی بتونن بیان؟ و اگر نتونن بیان پیشبینی کردی که از چه نیروی کمکی استفاده کنی؟

مامان اینها فکر نکنم بتونن بیان. جیسون دو ماه مرخصی گرفته و بعد خاله و دختر خاله هام هستند. بخصوص که خاله ام داره بازنشسته میشه.

زری پنج‌شنبه 19 تیر 1399 ساعت 08:26 http://maneveshteh.blog.ir

آره عزیزم من هرسه تا را طبیعی دنیا اوردم. اتفاقا من همیشه میگم اونهایی که میروند سزارین خیلی شجاع هستند که تن به جراحی میدهند.

فکر کنم کلاً مادر شدن شجاعت میخواد. حالا چه زایمان طبیعی و چه سزارین.

Marjan چهارشنبه 18 تیر 1399 ساعت 17:51

اینایی که نوشتی منو برد دقیقا ۴ سال پیش که دختر منم باید اواخر سپتامبر میومد :) فوبیای خفه شدن داشتم منم مثل تو و هفته های اخر دیگه خیلییییی بد شده بودم ولی فکرم رو که به چیز دیگه میدادم اوکی میشدم. بیشترین چیزی که به من کمک کرد تکنیک تنفس تو زمان درد و قبل اپیدورال بود. حتما تمرین کن خیلی درد ها رو قابل تحمل تر میکنه:
https://www.youtube.com/watch?v=eK9BrVX8RhM
واسه تخت و این چیزا هم بعد اینکه ۳ ماه بچه داری کردی میفهمی حساسیت الکی داشتی، همون ای کیا همه چیزش خوبه.

چه جالب. خوبه که در مورد فوبیای خفگی تنها نیست. ویدیو رو هم حتما نگاه میکنم.

زری چهارشنبه 18 تیر 1399 ساعت 06:40 http://maneveshteh.blog.ir

عزیزم اگر خواستی بلغور گندم اضافه کنی به برنج حتما اول اون را تف بده بدون روغن تو ماهی تابه، یه بویی شبیه ارد حلوا میده این باعث میشه لعاب نده. (البته شاید خودت بدونی)
در مورد زایمان طبیعی، من هم سر زایمان اولم کلاسهای زایمان را میرفتم و تو پروسه ی زایمان خیلی خیلی مفید بود برام یادمه مامایی که سرم بود ازم پرسید ماما هستی؟ بعد که گفتم نه، پرسید پرستاری:))
دونستن این چیزها خیلی در زمان زایمان مفیده هم روحی و هم جسمی. چون وقتی بدونی داره چه اتفاقی میافته انگار رو اوضاع مسلط هستی.

مرسی از راهنماییت. نه. نمیدونستم که باید تفت بدم. شما هر سه تا رو طبیعی به دنیا آوردی؟ واقعاً آفرین به شجاعتت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد