یکشنبه هم روز خوبی بود و من و همسر کلی کار انجام دادیم. از خرید و جابجا کردن وسایل که این روزها خودش یک نصف روز کار هست تا تمیز کردن خونه و شستن و خشک کردن لباسها. عصر هم کتلکت و کمی سالاداولویه درست کردم که برای ناهارها بخوریم.  آخر شب اونقدر خسته بودم که از خستگی کمرم رو صاف نمیتونستم نگه دارم. به اتفاق با همسر تصمیم گرفتیم که در روزگاران بعد از کرونا حتما کسی رو بیاریم که حداقل هر یک هفته در میان خون رو تمیز کنه. شب موقع خواب فکر کردم که دوشنبه یعنی امروز هم روز مفیدی خواهد بود و کلی کار انجام خواهم داد. 

روز دوشنبه -امروز-برخلاف انتظارم اصلاً خوب پیش نرفت. البته صبح یک پانزده دقیقه‌ای ورزش حاملگی کردم که خیلی سنگین نیست و حتی ضربان قلبم رو خیلی بالا نبرد که ورزش حساب بشه.  همین که نشستم پشت میز کارم، حسابی سرفه‌ام گرفت و حالم بهم خورد. بقیه روز با اینکه سرفه نکردم ولی حالت تهوع داشتم و دیگه اشتیاق چندانی به کار کردن نداشتم. سر ظهر یک چهل دقیقه‌ای جلوی شومینه دراز کشید و حسابی خوابیدم. کلاً روز مفیدی از نظر کاری نبود و خیلی بازده کاری پایینی داشتم. امیدورام فردا بتونم جبران کنم. عصر با همسر یک ساعتی رفتیم پیاده‌روی. خونه ما روی تپه قرار داره و بنابراین مسیر پیاده‌روی خیلی سربالایی و سراشیبی داره. همسر هم عمدا برد یک جای سربالایی که ورزش کنیم. احساس میکنم که به کمرم خیلی فشار اومد. البته شاید هم واقعاً لازمه که بدنم رو قوی کنم و این سربالایی رفتی خوب باشه. نمیدونم. 

امروز یک کم نگران کار همسر هستم چون احتمال داره که به بیمارستان منتقل بشند. همسر الان در یک کلینیک به عنوان مشاور کار میکنه ولی احتمال داره بخاطر کمبود نیرو و ... ازشون بخوان که در محیط بیمارستان کار کنند. اگر اینطور بشه، همسر میگه که خونه نمیاد که من رو در خطر قرار نده. خیلی از پزشکها و پرستارها دارن این کار رو میکنند الان و مثلاً در گاراژ خونشون چادر زدن و وارد خونه نمیشن. امیدوارم کار به اون مرحله نرسه. اصلاً هم نمیخوام فکرش رو بکنم که تا سپتامبر چی قراره بشه. مثلاً آیا اصلا مامان و بابا خواهند تونست برای زایمان بیان و یا بدتر از اون، آیا احتمال داره که بخوان در خونه زایمان کنیم؟! اصولا من همیشه معتقد هستم که تا اون موقعیت پیش نیومده لازم نیست که نگرانش باشم. من هنوز پنج ماه پیش رو دارم که هزار و یک چیز میتونه تغییر کنه. بنابراین اونوقت تصمیم میگیرم که چکار کنم.

خلاصه که در یک روزگار عجیب و غریب به سر میبریم و هیچ چیزی نرمال نیست. امیدوارم که به زودی اوضاع بهتر بشه.  

نظرات 5 + ارسال نظر
سهیلا دوشنبه 18 فروردین 1399 ساعت 03:09 http://Nanehadi.blogsky.com

مبارک باشه قدم دخترت.تا ۵ ماه دیگه خدا بزرگه.خودش بهترین وضعیت رو برات فراهم میکنه.

مرسی. امیدوارم که همه چیز درست بشه.

لاندا شنبه 16 فروردین 1399 ساعت 09:47

ای جانم. دختر
خیلی مبارک باشه.
به سلامتی به دنیا بیاد

مرسی لاندا جون

ترانه پنج‌شنبه 14 فروردین 1399 ساعت 16:38 http://taraaaneh.blogsky.com

تا 5 ماه دیگه معلوم نیست چی میشه. امیدوارم که اوضاع بهتر بشه و بتونی توی بیمارستان زایمان کنی.
مواظب خودت باش اگر ورزش باعث کمر درد میشه یعنی که داری فشار زیادی به خودت میاری.کاش تو یاد میگرفتی کمی خودت رو برای خودت لوس کنی.

امیدوارم که اوضاع بهتر بشه. سعی میکنم پیاده‌روی رو بگذارم برای سطحهای صافتر.

زری سه‌شنبه 12 فروردین 1399 ساعت 22:46 http://maneveshteh.blog.ir

ترنج جان من وضعیت بدنی ات و شرایطت را نمیدونم اما ورزش حاملگی باید آرام باشه و فشار زیادی نباشه. در مورد سربالایی سرپایینی ها میگم، حواست باشه

مرسی. فعلا که دیروز و امروز همش کار کردیم و اصلا راه نرفتم

لاندا سه‌شنبه 12 فروردین 1399 ساعت 05:44

چه خوب که رویه ت اینه. منم همیشه میگم تا یه اتفاق بدی نیفتاده نباید پیش پیش بشینیم غصه ش رو بخوریم.
راستی 4 ماهت تموم شده؟ جنسیت بچه معلوم شد؟

4 ماه تموم نشده ولی جنسیت بچه رو میدونم.دختره :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد