امروز یک شنبه بارونی و گرفته بود. و البته روز خوب و مفیدی بود. صبح اول یک نیم ساعتی یوگا کار کردم. بعد جیسون صبحانه درست کرد که تقریباً برانچ مانند ساعت یازده و نیم خوردیم. ساعت یک بعد ازظهر با دوستانم مهمونی مجازی داشتیم از طریق اپلیکیشن زوم. تقریباً دوازده نفری آن لاین بودیم و غیر از سلام و احوالپرسی معمول، هرکسی یک مختصری راجع به اوضاع خودش در دوران قرنطینه گفت و اینکه چطوری با قرنطینه کنار اومده. کلاً خیلی خوب بود بخصوص که خیلی از دوستهام رو مثل شرلی از یک سال و نیم پیش که رفته آلمان درست و حسابی ندیده بودم. بعد هم یکی از دوستانمون که در مرکز کنترل بیماریهای ایالت فعاله، کمی درباره آخرین تحقیقات و نتایج حرف زد. ولی لپ کلامش این بود که تا میتونید از رفتن به جاهاش شلوغ و عمومی خودداری کنید و در خونه بمونید.
بعد از اون بالاخره با جیسون نشستیم و فایلها رو مرتب کردیم. ساعت پنج عصر شام خوردیم که البته باقیمانده غذاهای دیروز بود. بعد جیسون رفت استادیو و من یک فیلم نگاه کردم در نتفلیکس به اسم "جاستین". بد نبود ولی فیلمی هم نبود که بخوام دوبار ببینم. راستی دیشب سعی کردم فیلم "روزی روزگاری هالیوود" رو ببینم. اما به نظرم خیلی کسلکننده اومد و همون اوایل جلوی تلویزیون خوابم برد. جیسون هم که اصلاً نیومد نگاه کنه چون کلاً از فیلمهای تورنیتنو خوشش نمیاد. نمیدونم داستان فیلم بعدتر جذاب میشه یا نه؟ اگر کسی فیلم رو دیده لطفا بگه آیا ادامه بدم یا بیخیال بقیهاش بشم. بعد از اون هم بالاخره یخچال و فریزر رو تمیز کردیم (هورا). یک لیست نسبتا بالا بلند هم نوشتیم برای خریدهایی که فردا باید از کاستکو انجام بدیم. امیدوارم که خرید فردا موفق باشه و مثلاً اقلامی مثل دستمالهای ضدعفونی کننده رو بتونیم پیدا کنیم. اینجا فروشگاهها مجاز هستند تعداد محدودی رو به داخل فروشگاه راه بدن که "فاصله اجتماعی" حفظ بشه. بنابراین جلوی فروشگاهها یک صف طولانی هست از آدمهایی که با فاصله ایستاده اند. دقیقاً به همین جهت هم باید فردا زود بریم که خیلی معطل نمونیم. فروشگاه ساعت 9 باز میشه و ما سعی خواهیم کرد هشت و ربع اونجا باشیم. البته من که وارد مغازه نمیشم و زحمت خرید با جیسون هست.
کلاً فکر میکنم امروز بار بزرگی از رو ذهنم برداشته شده. کارهای مالیات رو هم راست و ریست کنم خیالم راحت میشه. بعدش باید به فکر مرتب کردن لباسها باشم. فعلا که از خودمون راضی هستم. امیدوارم که فردا هم بتونه یک روز مفید مثل امروز باشه.
فیلمه رو من دیدم. مزخرفه. البته ماجرای یه داستان واقعیه. چند دقیه آخر فیلم، فکر کنم یه ربع آخرش، یه سری اتفاقات میفته که بالاخره یه کم موضوع به فیلم میده.
در کل فیلم دوست داشتنی ای نبود برام
خوبه. پس بیخیالش میشم.
اووووه چقدر کار کردی؟! بابا قرار بود آروم آروم کارها را بکنی تو که تراکتوری همه کارها را کردی؛)) با این فرمون جلو بروی وسایل بچه را هم هفته دیگه خریده ای ؛))))