روز یکشنبه است. امروز بعد از ظهر رو با فامیل مادر گذروندم که خیلی خوب بود. بعضی قسمتهای"ممیزی شعر و ترانه" رو گذاشتیم و کلی خندیدیم. قبلش با دوستم رفتیم برانچ و بعد رسوندمش فرودگاه.
دیروز مصاحبه کار دواطلبانه مرکز جلوگیری از خودکشی بود که خوب پیش رفت. از پانزدهم مارچ کلاسها شروع میشه و از اواسط ماه می هم میتونم رسماً کار داوطلبانه رو شروع کنم. حداقل هفتهای چهار ساعت یا هر دو هفته یکبار باید هشت ساعت کار کنم و در کل باید تعهد بدم حداقل دویست ساعت کار میکنم. همینطور چهلوهشت ساعت از کل دویست ساعت هم شیفت شب باید باشه که چندان سخت نیست. یعد از ظهر هم ای-میل اومد که پذیرفته شدم و حالا باید برم گواهی عدم سوءپیشینه بگیرم.
پنجشنبه کار خاصی نکردم. ناهار ماهی داشتم که از شب قبل مونده بود. بعد یادم افتاد که باید بخاطر جیوه در مقدار خوردن ماهی معتدل باشم. این بود که با همکارم رفتیم رستوران یونانی که خیلی غذاش خوب بود و خیلی بهم مزه داد.
خیلی دلم میخواد بهتر بنویسم. ولی امروز نه. فردا مفصلتر مینویسم.
بیا زودتر بنویس؛)
میشه از این کارهای داوطلبانه و مصاحبه و .... بیشتر بنویسی
حتما.