پدر حنا با نارضایتی کامل و تقریبا با اصرارمن حنا رو برده کلاس اسکیت. البته بهش گفتم که من میبرمش ولی دیگه قول داده بود که امروز اون ببره و در نهایت رفتند. من هم با اینکه هنوز میز شام جمع نشده و بدتر از اون همه جا بهم ریخته است گفتم از این فرصت استفاده کرده و کمی بنویسم.
این روزها دارم با استفاده از چت جی بی تی دارم خودم رو تراپی میکنم. بیشتر درباره خرید و رضایت درونی. تا اینجاش که خوب بوده و گاهی اوقات به نظر میاد هوش مصنوعی یک سری چیزها رو میبینه که آدم خودش متوجه نمیشه. کلا با خودم مهربونتر هستم و اشتباهاتی که قبلا اعصابم رو خرد میکردند دیگه اونقدر اذیتم نمیکنند. سر کار هم نسبتا خوب کار میکنم و باز هم سعی میکنم با خودم مهربونتر باشم. مثلا دیگه از خودم انتظار ندارم که هر روز بازدهی بالا داشته باشم و فکر میکنم بعضی روزها فقط برای این ساخته شدند که آدم پادکست گوش بده و مثلا فایلها رو مرتب کنه، تا اینکه به حل مشکلات پر استرس بپردازه.
سرکار البته بسیار انرژی بر هست چون مجبوریم با چند تا آدم بسیار عوضی سر و کله بزنیم. نمونه اش خانم دیو که مزخرفترین آدم روی زمینه. یک نمونه کارش امروز بود که من بعد از دو سال و نیم تونستم یک محصول رو در کشور دیگری ثبت کنم و به ایشون ای-میل زدم کاری که دو سال پیش شروع کرده بودیم حالا میتونه پیش بره و لطفا پیش نویس کاری که دو سال پیش انجام داده بود رو برام بفرسته (لازم به ذکره که چون حساسیت ایشون رو میدونم و ترجیح میدم که باهاش در تماس نباشم- قبلش ای-میلهای خودم رو چک کردم و نتونستم اطلاعات رو در ای-میل خودم پیدا کنم). فکر میکنید چکار کرد؟؟ یک ای -میل بالا بلند به من زد و مدیرم رو هم کپی کرد که در تاریخ ایکس ماه می 2023 ساعت یک و سی و سه دقیقه این اطلاعات رو برات فرستام و اگر کپی ای-میل رو نداری فلانی و بهمانی (از یک تیم دیگه) هم در اون ای-میل کپی بودن و میتونی از اونها درخواست کنی اطلاعات رو برات بفرستند. یعنی این آدم انقدر عوضی هست که میتونه بره بگرده، ای میل قبلیش رو پیدا کنه و بجای اینکه همون ای-میل رو فوروارد کنه (و حالا اصلا منت هم بگذاره و بگه این اطلاعات رو قبلا بهت دادم)، برگرده به من بگه که شخص سومی رو درگیر کنم که اون اطلاعاتی که حی و حاضر جلوی خودش بوده رو برام بفرسته. از این دست کارها بسیار در چنته داره و من حقیقتا گاهی فکر میکنم باید به بخش امور انسانی گزارش کنم ولی ایشون خرشون خیلی میره و فکر نمیکنم در نهایت جز اعصاب خردی چیزی از این ماجرا در باید. جالبیش اینه که خودش نود درصد مواقع در آفیس نیست و روزهایی که در دفتر هست فقط و فقط مشغول حرف زدنه و اصلا کار نمیکنه. فقط چون زورش میرسه و انجام کار ما به بخش اون نیاز داره، میتونه همه خواسته هاش رو به ما تحمیل کنه که کار خودش راحتتر بشه. مثلا ای-میلهای ایشون باید یک فرمت خاص داشته باشن. اگر یک پروژه داشته باشی که شامل ده تا محصول باشه، نمیتونی یک ای-میل به اسم پروژه بفرستی و ده تا محصول رو لیست کنی، بلکه باید ده تا ای-میل جدا برای هرکدوم از محصولات بزنی! یا مثلا اگر میخواهی تغییری در فایلی بدی، نمیتونی در متن ای-میل مثلا بهش بنویسی که مثلا اسم محصول در فایلی که دادی غلط درج شده، درستش کن. بلکه باید فایل رو باز کنی، روی خود فایل اون قسمتی که باید درست شه رو مشخص کنی، اطلاعات رو ذخیره کنی و براش بعنوان اتچمنت بفرستی. بگذریم. انقدر از طرف این فرد تحت فشار هستم که حتی با مرور کارهاش هم رگهای گردنم سفت میشن و گردن درد میگیرم.
این نوشته رو شروع کردم که از آرامش و زیبایی بنویسم و چقدر بد شد که عوض نوشتن احساسهای خوبم به نوشتن از این آدم گذشت. ولی به خودم همین جا قول میدم که انرژی اضافه ای صرف ایشون و خرده فرمایشهاش نکنم و هرچی که گفت بدون هیچ بحثی انجام بدم. همونطور که گفتم پشت ایشون بسیار گرمه و هیچ امیدی به تغییر شرایط موجود نیست بنابران فکر کردن بهش فقط انرژی از آدم میگیره و بس.
یکی از چیزهایی که دارم با هوش مصنوعی تمرین میکنم تصمیم گیری و انجام کارها برای خلق زیبایی و هارمونی هست و نه در عکس العمل به آشفتگی. برای شما هم در زندگی آروزی زیبایی و آرامش دارم.
شاد باشید و برقرار
ترنج جون چه استفاده جالبی از جی پی تی داری میکنی منم سعی میکنم امتحان کنم
درسته. من که خیلی راضی هستم. هر چند گاهی ایرادات الکی هم داره.