خوب دیروز خیلی غر زدم. آخر شب هم کلی الکی گریه کردم. با جیسون درباره خونه حرف زدیم و نتیجه گرفتیم که چند وقت دیگه صبر میکنیم و اگر واقعاً هنوز دردسرهای خونه ادامه داشت، میفروشیم و میریم آپارتمان یا تاون هاوس میخریم. هرچند در کل این پروسه ضرر میکنیم (بابت مالیات و جریمه وام بانکی و حق بنگاه معاملات و ...) اما بالاخره بهتر از عذاب کشیدنه. امروز اول صبح حالم همچنان گرفته بود. بیدار هم که شدم یک خون-دماغ حسابی شدم که احساسم رو بدتر کرد. اول فکر کردم که بهتره زنگ بزنم به مدیرم و بگم امروز رو مرخصی میگیرم ولی به هر زحمتی بود خودم رو راضی کردم که کار شروع کنم و در نهایت نسبتاً خوب کار کردم. عصر با همسر رفتیم کمی خرید. یعنی غذای گربه‌ای که برای فلفل میخریم تموم شده بود و روز یکشنبه هم که جیسون رفته بود خرید، در کاستکو موجودنبود. این بود که امروز هم رفتیم اونجا (البته من نشستم تو ماشین و جیسون رفت خرید). هنوز غذای گربه نبود ولی در کمال تعجب کاستکو دستمالهای ضدعفونی کننده لایزول رو که مدتها موجود نبود آورده بود و جیسون یک بسته خریداری کرد. شام رو هم از بیرون خریداری کردیم. در ضمن دیشب پازل هزار قعطه‌ای که سرکریسمس خریده بودم رو شروع کردیم. البته با این تصور که با جیسون کمی وقت میگذرونیم و یک کار مشترکی میکنیم. جیسون بیشتر از پنج دقیقه دوام نیاورد و رفت. شاید هم البته تقصیر من بود که خیلی به مدلی که  جیسون کار میکرد غرغر میکردم. برای من پازل درست کردن یک کار سیستماتیک هست که اول باید همه کناره ها رو پیدا کنم، بعد هم باید رنگهای مشابه رو که در پازل کنار هم هستند جدا کنم و در کپه‌های جدا بچینم و بعد شروع کنم به درست کردن پازل. اینطوری خیلی راحت و سریع میشه کار کرد. (خوب-الان ازش پرسیدم که آیا علت اینکه در پازل مشارکت نکرد من بودم که جواب شنیدم نه. کلاً به نظرش پازل درست کردن کار حوصله سربری هست). خلاصه که کار مشترک برای وقت بیشتر گذروندن شد دوباره یک پروژه جدا. حالا جیسون میگه یک  بازی بخریم و با هم بازی کنیم تا ببینیم این چطوری پیش میره. امشب هم من بعد از شام مشغول پازل شدم و جیسون هم در یوتیوب آهنگ گوش میداد و یک سری مصاحبه با "استینگ- خواننده" هم گوش کردیم که جالب بود. مثلاً من نمیدونستم استینگ قبل از خواننده شدن معلم بوده. 

امروز بعد از ظهر یک میتینگ با بخش آی-تی شرکت داشتیم راجع به برنامه‌های جدیدی و اینکه چطور میتونیم ازشون استفاده کنیم. من خیلی از برنامه نویسی سر در نمیارم و اون قدیمها که در مدرسه بهمون سی-پلاس و ... یاد میدادن، برام جذابیتی نداشت. ولی عاشق استفاده کردن از اپلیکیشنهای مختلف هستم و فکر کردم این هم میتونه کار جالبی باشه که برای خودم برنامه داشته باشم که درزمینه  پردازش داده‌ها یه سری کورس بگیرم. 

گاهی که فکرش رو میکنم اون چندماهی که سرکار نرفتم خیلی به بطالت گذشت. هرچند شرایطم اون زمان تا حد زیادی نامساعد بود و شاید همون کاری نکردن برام بهتر بود. اما واقعاً کاش آدم وقت کافی داشت که روی بهتر شدن خودش کار کنه.  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد