سر کار هستم. تقریباً چهل دقیقه‌ای هست که رسیدم و هنوز هیچ کاری انجام ندادم. پریروز صبح خم شدم چیزی رو از زمین بردارم و زانوی چپم یک صدایی کرد و کمی درد گرفت. از دیروز عصر دردش بیشتر شده و اصلا خمش نمیتونم بکنم. سوار ماشین شدن و دستشویی رفتن و ... خیلی سخت شده و به سختی میتونم از جام پاشم. موقع خواب هم حتی اذیت میکنه. وقتی به پشت میخوابم بهتره اما بخاطر بارداری اصولا باید به چپ بخوابم و درد زانوم بیشتره در این حالت.دو شنبه وقت دکتر گرفتم ولی اصلا نمیدونم فایده‌ای داره برم یا نه. اولا که خیلی از داروها رو نمیتونم بخورم, دوم اینکه عکس‌برداری هم نمیشه کرد که بفهمن چی شده و سوم اینکه با این شیوع ویروس کرونا دکتر رفتن میتونه بیشتر دردسرساز باشه تا نرفتنش. 


سر و صدای مستاجرهای پایین هم یک علت دیگه بود که نگذاشت دیشب بخوابم/بخوابیم. ما طبقه پایین دو تا سوییت داریم. یکیش رو ماههاست اجاره دادیم به دو تا آقا که همخونه هستند. کلاً ساکت هستند و سر وصدای خاصی ندارن. ولی هردوشون تو کار ساختمان هستند و ساعت چهار صبح میرن سر کار. بنابراین خیلی به صدا در شب حساس هستند و بخاطر اونها ما تقریباً از ده شب، تلویزیون و اینها رو خاموش میکنیم و میریم اتاقمون تو طبقه سوم. از شنبه برای واحد یکخوابه کناری یک مستاجر جدید آوردیم که یک دختر دانشجوی هندی هست. از اول هم باهاش طی کردیم که دیوارهای ما خیلی نازک هست و مستاجرهای کناری زود میخوابن و ساعت ده شب به بعد، نباید صدا باشه. دختره دختر بدی نیست ولی تا شبها کلی رفت و آمد داره و درهای ورودی رو جوری میکوبه که ما صداش رو حتی در اتاق خودمون با درهای بسته میشنویم. تازه اغلب سر و صداش هم آخرهای شب هست. مثلاً دیشب ساعت یک صدا میومد. مستاجر کناری هم که از خواب بیدار شده بود به دیوار میکوبید که ساکت باش. خلاصه که ما ساعت دو صبح به اونها داشتیم تکست میزدیم که چی شده. مستاجر اولی کلی تکست زد که از وقتی اومده این خونه؛ یک خواب راحت نداشته. حالا جیسون قراره باهاش حرف بزنه که ببینیم اگر میخوان تخلیه کنند. من هم قراره با دختر دانشجوهه حرف بزنم که بابا جان یک کم مراعات کن و درها رو کمی یواش ببند و وقتی ساعت یک شب میخواهی تلویزیون نگاه کنی، هدفون بگذار. اصولا من در اینجور موارد خیلی بد هستم ولی باید با شهامت حرفم رو بزنم چون دیشب خیلی اعصابمون خرد شد. 


جیسون همش عذرخواهی میکنه که ما رو در چنین مخمصه‌ای انداخته. حقیقت اینه که من بیشتر نظرم بود که تاون هاوس یا آپارتمان بخریم  که هم جامون بزرگتر باشه و هم دردسرهای خونه رو نداشته باشیم. ولی جیسون اصرار داشت خونه بخریم. با این دردسر مستاجرها کلا خیلی اعصابش خرده. در کل آستانه تحریک در جیسون پایینه و اینجور چیزها خیلی روش تاثیر میگذاره و دیشب اصلاً نتونست بخوابه. بهش میگم نگران چی هستی. در نهایت که خونه رو میفروشیم و حالا ممکنه کمی ضرر مالی کنیم. آخر دنیا که نیست. کاش بتونه آرومتر باشه. بیشتر از قضیه مستاجرها، من نگران اون هستم. ببینیم چکار میتونیم بکنیم. به اجاره واحدها نیاز داریم بخصوص وقتی بچه میاد و حقوق من کمتر از نصف میشه. اگر بخواهم درس بخونم هم که بدتر. 


برم. برم به دختره زنگ بزنم و بعد هم کار کنم. خیلی از کارها عقب هستم. 

نظرات 2 + ارسال نظر
Zari یکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت 06:15 http://maneveshteh.Blog.ir

ای بابا تازه فکر کن بچه تون دنیا بیاد و هب یه وقت شب گریه کنه! اونوقت اون آقاها بدخواب میشوند!!!

فکر کنم جیسون دیگه خواب نداشته باشه.

اعظم 46 جمعه 16 اسفند 1398 ساعت 23:19

داشتن مستاجر در سرای خودش رو داره
حالا تذکر بده شاید دختره جا به جا شد

دقیقا. خیلی دردسر داره. اگر میتونستیم بدون اونها ادامه بدیم، یک لحظه هم درنگ نمیکردم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد