پیش زمینه:  واقعیت اینه که من آدم مزخرفی هستم. 

افکار: موضوع اینه که با علم به این موضوع، چرا خودم رو انقدر اذیت میکنم؟ به خودم انقدر گیر میدم؟ زندگی رو به کام خودم تلخ میکنم؟ پنهان کردن چیزی که هستم چه کمکی بهم میکنه؟ چرا چیزی که هستم رو قبول نمیکنم؟ چرا قبول نمیکنم که نمیتونم تغییر کنم. که همیشه همین آدم باقی خواهم موند؟ چرا کنار اومدن با این موضوع انقدر برام سخته؟ 

شاید چون کنار اومدن با عواقب این تصمیم برام سخته. مثلا خونه نامرتبی که هیچی توش پیدا نمیشه. یا احساس گناه از اینکه به تغذیه همسر و حنا نمیرسم. هرچند همسر خودش آدم بالغی هست ولی هیچ قدمی در راستای سلامتش بر نمیداره.


از این همه اذیت کردن خودم خسته ام و دارم زیر بار روانیش خرد میشم.. 


نظرات 5 + ارسال نظر
ماهی شنبه 22 اردیبهشت 1403 ساعت 10:17 https://redfishi.blogsky.com/

ترنج عزیز تاوقتی این آدم " مزخرف" را دوست نداشته باشی یا حداقل نپذیرفته باشی چیزی عوض نمیشه، برات صلح با خودت را آرزو میکنم

رضوان شنبه 22 اردیبهشت 1403 ساعت 00:26 http://nachagh.blogsky.com

سلام ترنج جان
تو هر چی هستی(بر فرض محال، مزخرف)،همینی هستی که هستی .هر کی ناراحته ،بزنه به سیم بالایی.
عزیزم.قرار نیست حرفای مربیامون یادمون بیاد که از ما ایراد می گرفتند.

بلکه یادت بیاد اون شعر قشنگه را : (من اگر نیک ام و گر بد ،تو برو خود را باش)در پاسخ ذهنیت تحمیل شده بر ما (در اندرون پژواک شونده ذهنی).

کسی یاد ما نداد :بگیم(عیب رندان نکن ای زاهد پاکیزه سرشت،که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت).
دخترک خوب من!عروسک محبوب من!
ما میخواهیم آزاد باشیم تا بتونیم خلاق باشیم و جهانی را از تکلف برهانیم .در خود بمانیم چون ذهن ما را پر کرده اند از اینکه :(فقط اینگونه باید بود ) پس نمی شود موثر عمل کرد.
ترنج! ما هیچ وظیفه ای در قبال هییییچ کسی و چیزی نداریم.ترنج ما دنیا آمده برای خودش زندگی کند ، حتی اگر همسر و مادر و فرزند کسانی است.

اول بپذیر؛ مادر خودت باشی.عزیز دل خودت باشی بعد ...

جالبه که برای همه مادری میکنیم برای خودمان <<زن پدر>>هستیم.
گلکم!کودکم!

قلم موی آرامش را در دست بگیر و روانت را، رنگی شفاف، روشن و زنده بزن.

اگر تو نباشی، همه آن چیزها که نگرانش هستی؛ دوام می یابد .تو ،<<کارت آفرین>> زندگی خانوادگی تان هستی.
خانه ریخت و پاش هم بسیار است .

مادر های بی کفایتی هستند که وقتی از کودک شان می پرسی چه احساسی به او داری ؟میگوید: بودنش برایم کافیست.دیدنش ارامشم می بخشد.بوس

زری.. شنبه 22 اردیبهشت 1403 ساعت 00:16 http://maneveshteh.blog.ir

ترنج جان بنظر من حالت خوب نیست و هر وقت حالت خرابه اولین کسی که دم دستت هست که سرش خالی کنی خدت هستی و با خودت اینطوری رفتار میکنی. اینکار را با خودت نکن، به جای تحقیر خودت، به خودت اعتبار بده و اجازه بده بلند بشی و کارها را آرام ارام سروسامان بدهی.

maryam_gorjie@yahoo.com جمعه 21 اردیبهشت 1403 ساعت 20:58

لزومی نداره توی همه موارد ما آدم کامل و یا در حال تغییر به سمت کامل بودن باشیم. وجود ارزشمندتون رو زیر سوال نبرید.برای خوب و کامل بودن توی همه چیز به خودتون فشار نیارید. روی یک چیز تمرکز کنید تا به عادت تبدیل به و بعد مورد بعدی. مثلا فقط تمرکزتون رو بذارید روی مرتب بودن خونه و بقیه موارد مثل تغذیه سالم و ... رها کنید. اینطوری تمرکز و انرژیتون بیشتر هست و دیرتر خسته می شید و از نتیجه نگرفتن ناامید نمی شید. بعد یه روز که دیدی این مرتب بودن خونه به عادت تبذیل شده برای تغییر بعدی قدم بردارید.حنا در کنار وجود نازنین شما احساس امنیت داره و نیاز نیست که حتما در همه چیز عالی باشید دوست عزیز

ترانه پنج‌شنبه 20 اردیبهشت 1403 ساعت 07:57

ترنج جان، من صورت مساله رو اینطوری تغییر میدادم که:
"من میخوام توی زندگیم تغییراتی بدم" و بجای اینکه همه وجود خودم رو زیر سوال ببرم میگفتم:" چیزی رو که هستم دوست دارم و میخوام با ایجاد تغییراتی توی رفتارم زندگی راحت تری داشته باشم."
من فکر نمیکنم بی نظمی خونه تو رو تبدیل به "آدم مزخرفی" بکنه. درسته پنهان کردن کمکی نمیکنه. پذیرفتن و دوست داشتن شرایط موجود قدم اول تغییره. از چی ناراضی هستی؟ بطور مشخص بنویس. نمیتونی روی هزار تا چیز همزمان تمرکز کنی.
دوستت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد